متون و دلنوشته‌ها •°من فمينيست نیستم فقط حقیقت را می گویم•°

[༆ALN]

بهش میگی ضعیفه؟
خودتو ازش برتر میدونی؟
به خودت اجازه میدی بخاطر "زن بودنش" از حق خودش،حق آزادی در انتخاباش و زندگیش محرومش کنی؟
کتکش میزنی فقط بخاطر زور و بازویی که داری؟
بهش میگی موجود دوم؟
حالا یسوال دارم؛
میدونستی تمام وجود تو وابسته به همین موجودیه که اونو "ضعیف" میپنداری؟
حالا کی ضعیفه؟

▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪

 

[༆ALN]

''اون زن خرابه چون فلان لباس رو...''
اين جمله رو خيلى ميشنويد اما تا حالا شده كه واقعا فكركنيد چرا اين فرد بايد به خراب بودن يه زن فكر كنه؟
چرا؟چون چشماش اينطورى ميبينن و مردم دوست دارن ادم هارو با كوچيك ترين چيزى مثل يه لباس قضاوت كنن!

▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪

 

[༆ALN]

اون تو اتاق خودش رو پنهان ميكنه ،چون فكرميكنه چاقه و مدام به سمت غذاى رژيمى پناه ميبره...
از نظرش اون بايد شبيه مدل ها باشه و هيچى نخور و هميشه ارايشى بكنه كه بقيه خوششون بياد حتى اگه اون واقعا چنين ارايش،لباس،رژيمى رو دوست نداشته باشه!
چرا؟چون يبار يه پسر بهش گفت تو زشتى! نميتونم باهات باشم چون چندش اورى!
شما كه ميگيد دختر چرا نچرال نيست،چرا فلان لباس رو ميپوشه حرفاى خودتون يادتونه رفته؟
شما فقط حرف ميزنيد و اونا تو نوجوانى اين حرف رو باور ميكنن ولى كسى نيست بهشون بگه
تو زيبايى
بدون يه مشت پلاستيك به اسم لباس جذب
تو خشگلى بدون يه كيلو ارايش
تو زيبايى با صد كيلو چربى!

▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪

 

[༆ALN]

كارهايى نكنيد كه دختران فكركنند پرنده اى در قفس هستند!
'' نميتونى اينجا بلند بخندى چون فكرميكنن تو...''
'' چرا لاكت اين رنگيه ميخواى پشتت حرف دربيارن بگن اين دختره ..*است''
'' واقعا فكرميكنى حق انتخاب دارى؟...''
پس دختر كى ميتواند؟
كى ميتواند بخندد
كى ميتواند بپوشد
كى ميتواند حق انتخاب داشته باشد
شما تعيين ميكنيد؟
هركس با اراده خود انتخاب ميكند و تصميم ميگيريد اين به جنسيت ها بستگى ندارد!
‎
▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[༆ALN]

بدنش میلریزد؛تمام وجودش را ترس و وحشت فرا گرفته بود؛
تصمیم گرفت به مادرش بگوید؛کسی که مورد اعتماد ترین بود.
وقتی مادرش فهمید به دخترش تج*اوز شده،اورا از خانه بیرون کرد...
بدون پول؛بدون غذا؛بدون مکان برای زندگی؛بدون لباس...
دخترک هیچی نداشت.
هنوز همان لباس های پاره پوره تنش بود؛
شبها تنهایی در پارک میخوابید و صبح روز بعد متوجه میشد کفشهایش؛روسریش؛جورابهایش دزدیده شده اند.
سرش را روی همان نیمکتی که هرشب میخوابید،گذاشت؛ولی دیگر بیدار نشد؛
دخترک بیگناهی که فقط ۸ سال داشت!

▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪

 

[༆ALN]

من یک زنم آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم قرمز، زرد، نارنجی ، برای خودم آرایش می کنم گاهی غلیظ
می رقصم- گاه آرام ، گاه تند،
می خندم بلند بلند بی اعتنابه اینکه بگویند جلف است یا هر چیز دیگر

▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪