زیبای من،
در این اتاق چیزی جز نفس کشیدن های
بیهودهُ زندگی کردن
در رویا با تو ندارم!
***
جا به جای صورتت را ببوسم
از دلتنگی هایم برایت بگویم ،
بی آنکه حرف هایم یادت بماند!
دیوانه ای بر رویه پنجره آسایشگاه
دفترچه قلبش را باز میکند
و هرروز خاطراتش را با دلبر مرور میکند،
و چشم انتظار برای لمس دستان دلبر مینشیند.
***
دلبر لباس قشنگاتو جمع کن بریم
تو خیالمون زندگی کنیم
تو این دنیایه واقعی
خبری از دیدن دوباره چشات نیست.
ولی من ساعت ها میشینم
به اون لحظه فکر میکنم که داشتم
برات انار دون میکردم بعد یدونه از دونه هاش افتاد
رو زمین تو بهم نگاه کردی
آروم دستتو بردی پایین دونه انارو برداشتی
خوردیش بعد یه لبخند زدی.
من ترجیح میدم بشینم
کیک هویج بخورمُبه حیاط آسایشگاهُ اومدن زمستون خیره بشم
تا اینکه بشینم ببینم دلبر با دیگران خوش است
و با ما سر گران دارد.
***
میخواهم شاملو شوم
آنقدر برایت بنویسم
که ناگهان ناپدید شوم !
مغز که از نفهمي قلب به ستوه آمده بود،
انگشتِ اشارهاش را به نشانهءي سکوت بر لبان قلب قرار داد و با کلافگي راه خود را به سوي اتاقش در پیش گرفت
تا استِدلال جدیدي برا قانع کردن قلب پیدا کند..
سالها موندن با یه دختري که موردعلاقته و عاشقش هستي افتخار بیشتري داره، تا که بخواي هر تعطیلي آخر هفته مثلِ یک پسر بچهءي خام با یه دختر باشي.
***
كاش ميتونستم صداتو بغل كنم.
هر چي ميگي قشنگه..
+میدونم که خیلي رنجوندمت.
ولي فکر نمیکنم کسی به اندازه ي من بتونه دوست داشته باشه..
-هیچ کس دیگه اي هرگز نمیتونه حتي فرصتش و بدست بیاره")
***
دلبر اگه
دوست داشتن
سرش بِشه كه نميره.