ساعت دیجیتال پژو ۴۰۵ نقرهای ده و هجده دقیقه شب را نشان میدهد. جادهی شیراز تا شمال نسبتا شلوغ است و ماشین ها با سرعتی تقریبا همسان و در یک صف حرکت میکنند. مه در روشن و تاریک جاده عیان است. امین رانندگی میکند. مریم میوه پوست میکند و در دهان شوهرش میگذارد. دکلمههای شاملو پشت سر هم در فضای کوچک ماشین طنین اندازند.
مریم: شاملو عاشق ایدا بود.
امین: (با اخم) همه یه روزایی حس عاشقی دارن.
مریم: (زیر چشمی نگاهش میکند) تو هم داشتی؟
امین: حس عاشقی؟
مریم:( پر پرتقال را در دهانش میگذارد) اره
امین: ( با دهان پر) وقتی میگم همه یعنی همه دیگه!
مریم:(با بغض) واست ایدا بود؟
امین: شروع نکن مریم.
مریم: واسه تو تموم شده... واسه من هنوز سر دلمه، لبالبِ چشمامه، گرهی گلومه، خورهی وجودمه، عشقِ عشقمه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.