2
به نظر من مثل یه ادمی میمونه که توی تنگنا قرار گرفته باشه و طی یه سری اتفاقات خوشایندی که براش میوفته از همه دور میشه و برای تفریح به یه جایی میره که اونجا باعث میشه که هرچی زاییده عقلش هست و توی دلش سنگینی میکنه رو بریزه بیرون خودشو از همه چیز ازاد کنه درست مثل یه پرندهای که توی قفسه.