نتایج ~نتایج مسابقه کوییدالسلطنه~

[روحـــناهی]

با سلام
طی آخرین تماس تلفنی که بنده با جناب کرونا داشتم؛ ایشون از شرکت همگی شما بسیار تشکر کردند. البته قصد داشتند خودشون حضوری تشریف بیارند اما چون خبراتی مبنی بر کشف واکسنشون شنیده شده، پرریروز با هواپیمای شخصی به مقصد مسکو پرواز داشتند و این شد که نتونستند خدمت برسند.
مسابقه ایشون توسط دو عزیز *SHAKIBAgh* و Arad Zarei ☘ و بنده داوری شده است که طی داوری سه متن برتر انتخاب شدند.
از هر دو داور عزیز کمال تشکر را داریم که ما را یاری بنمودند.
و اما حالا...
رتبه سوم این مسابقه کسی نیست جز...
∞Maryam.chitsazii∞
رتبه دوم هم تعلق میگیرد به....
◦•●◉✿ᗩrefeᏂ✿◉●•◦
و در آخر...
برنده نهایی مسابقه کوییدالسلطنه...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[روحـــناهی]

اول:
یک ساعته با چشمای بسته و یه کیسه روی سرم ،پشت صندلی نشستم. اخرین چیزی که یادم میاد این بود که داشتم میرفتم شمال. بالاخره صدای در اومد. سرمو گرفتم بالا یه نفر بهم نزدیک شد و کیسه رو با خشونت از رو سرم برداشت . بشکنه دستت. کیسه به گوشوارم گیر کرد و گوشمو کشید . چشم بندمو هم با فشار از رو چشمام بالا برد. حالا می مردی گره اشو باز کنی! چشمامو یکم باز وبسته کردم . خدا رو شکر کور نشدم. نگام چرخید سمت شخص مقابلم .ای خدا این دیگه کیه؟صورت گرد وسبز با موهای نوک تیز . وای من عاشق چشمای سبزم . با اون اخم عمیقش، جذبه مردونش رو به رخ می کشید. نشست روبروم و دستاشو به هم گره کرد.عجب هیکلی. پیچ و خم عضله هاش زیر اون لباس سبز دلو میبره به.... خاک به سرم به هیج جا نمی بره . هیز بازیو تموم کردم و...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[روحـــناهی]

دوم:
همانطور که در حال خفه شدن بودم ماسکم را بالاتر کشیدم. ژل ضد عفونی کننده که دارای الکل هفتاد درصد بود را به دستانم زدم. عاشق بوی خوشش هستم. از هر عطر و ادکلنی بهتر است. دستکش‌ها را دستم کردم و لباس مخصوص را پوشیدم. به سمت سمند سفید رنگم رفتم. آن بیچاره هم زیر این لباس‌ها و ماسک در حال تلف شدن است. البته سمند من از نوادگان رخش رستم است و به این راحتی‌ها نفله نمی‌شود. بالاخره به حضور کووید‌السلطنه شرف یاب شدم.
- درود بر شما حضرت والا! ای تویی که با آمدنت صاحبان داروخانه‌ها را خوشحال کرده‌ای و عید نوروز و کلا همه‌ی تعطیلاتمان را به فنا داده‌ای... ای تو که امید دل دانش‌آموزان بیچاره‌ای... ای...
- خیلی خب! بس کن بابا چقدر زر مفت می‌زنی؟ چی می‌خوای؟
من که حسابی توی ذوق خورده بود با...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[روحـــناهی]

سوم:
حوصله‌م سر رفته بود؛ رفتم گوشه‌ی حیاط نشستم و به این فکر کردم که کرونا چقدر داره جون می‌گیره حتما نارحته چند وقت هم هست که ازش خبر نگرفتم بذار ببینم تو چه حال و احوالیه.
گوشی‌م رو برداشتم و بهش پیام دادم:
- هوی کری جون چطوری، چه حال چه خبر نیستی؟!
کرونا: ببخشید، نشناختم!
- وا حالا که معروف شدی دیگه ما رو نمی‌شناسی منم که همیشه میگم «رفیق من سنگ صبور غم‌هام به دیدنم بیا که خیلی تنهام» البته ممنونت میشم الان نیای؛ باید شعرم رو عوض کنم.
«رفیق من عامل همه‌ی دردام به دیدنم نیا که خیلی تنهام»
کرونا: آها حالا شناختمت! چی شد حالی از من گرفتی؟ نترس از تو مهم‌ترش رو مد نظر دارم.
- والا می‌خواستم بیام خونه‌ت اما سربازات دارن قتل‌عام می‌کنند ترسیدم نیومدم.
کرونا: آها خودم بهشون گفتم؛ حالا...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Arefeh.h]

میشه به من به جای مدال نقره برنز بدین؟ برنز ندارم :(

 

[فرزان]

ممنون

 

[لآجِوَرْد]

تبریک دوستان
به امید موفقیت‌های بیشتر