شعرکده سایه طلوع

[SAN.SNI]

اگر کاشف معدن صبح آمد،
صدا کن مرا
و من
در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو
بیدار خواهم شد.

 

[SAN.SNI]

صبح خواهد شد
و به این کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد

"سهراب سپهری"

 

[SAN.SNI]

اندوهش غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
همچنان که شادی‌اش
طلوع همه آفتاب‌هاست

"احمد شاملو"

 

[SAN.SNI]

نمی‌دانم
می‌آمدی یا می‌رفتی
عبورت، حضوری ماندگار بود
خورشید از پشت
پلک‌هایت درخشید
و در ادامه راهم
طلوع کردی!

"فریال معین"

 

[SAN.SNI]

هر روز
قبل از خورشید
در من طلوع می‌کنی
تا صبحم بخیر شود

"علیرضا اسفندیاری"

 

[SAN.SNI]

اگر می‌دانستم که صبح من
از نگاه تو شروع می‌شود
می‌گفتم زودتر بیا
کمی زودتر طلوع کن
اگر فقط چند لحظه زودتر نگاهم می‌کردی
جهانم شب نمی‌شد

"چیستا یثربی"

 

[SAN.SNI]

عشق تو انتظار را به من آموخت
و من سال‌هاست منتظر کسی هستم
که خورشید هر صبح از چشم‌های او طلوع می‌کند…

"محمد شیرین‌زاده"

 

[SAN.SNI]

و بی آن که کسی بداند
آفتاب ازمشرق صدای مادر من طلوع می‌کرد

"پرتو نادری"

 

[SAN.SNI]

طلوع پاداش کسی‌ست که
تاریک ترین لحظه‌های شب را
به انتظار نشسته است

"اشکان پارسا"

 

[SAN.SNI]

هر صبح
همه چیز می‌تواند از نو شروع شود
آفتاب تنها به این دلیل
طلوع می‌كند