متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

داستان کودکانه داستان بلند کودکانه"مورچه ی بی دقت"

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #1
آن شب برف سنگینی باریده بود. همه جا سرد بود.
موچی (مورچه کوچولو) و فیلو (فیل کوچولو) در خانه خوابیده بودند. بخاری کوچک آنها روشن بود اما نمی توانست همه خانه را گرم کند.
موچی گفت:” باید یک فکری بکنیم که خانه را گرم کنیم.
و بعد گفت:” یک فکر حسابی دارم. ما می توانیم تمام شعله های اجاق گاز را روشن کنیم تا خانه گرم شود.”
فیلو گفت:” اما این کار خطرناک است. مگر یادت نیست که آقای ایمنی می گفت هیچوقت این کار را نکنید؟
موچی گفت: آقای ایمنی در خانه گرمش خوابیده و نمی داند که ما داریم از سرما می لرزیم.
موچی این را گفت و سراغ اجاق گاز رفت و همه شعله ها را روشن کرد.
کم کم خانه گرم شد ولی بوی گاز همه جا را گرفته بود.
موچی که گرمش شده بود پنجره را باز کرد.
چند دقیقه بعد صدای زنگ در بلند شد. فیلو با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #2
فیلو گفت:” موچی سردش بود و اجاق گاز را روشن کرد تا خانه را گرم کند و حالا هم گرمش شده و رفته پنجره را باز کرده
آقای ایمنی فریاد زد:” چی؟ مگر اجاق گاز بخاری است که با آن خانه را گرم می کنید؟
اول این که گرم کردن خانه با شعله های اجاق گاز کار اشتباهی است.”
فیلو با سرعت دوید و گاز را خاموش کرد.
بعد آقای ایمنی ادامه داد: شما نباید آنقدر خانه را گرم کنید که مجبور شوید پنجره ها را باز کنید. هیچ می دانید اینطوری چقدر گاز هدر می رود؟
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #3
شما می توانید لباس گرم بپوشید و یا جلو در و پنجره ها پرده های کلفت بزنید تا گرمای خانه هدر نرود.
باید در زمستان جلوی دریچه کولر را بپوشانید تا گرمای خانه هدر نرود.
فیلو با سرعت رفت و مقداری لباس آورد و به موچی گفت: این لباسها را بپوش. من می روم جلوی پنجره ها پرده بزنم.
ساعتی بعد، پرده های پنجره زده شد. فیلو با یک تکه نایلن، جلوی دریچه کولر را هم پوشاند.
آقای ایمنی گفت: دوستان عزیز یادتان باشد موقع خواب شعله بخاری را کم کنید و از پتو و لحاف مناسب استفاده کنید.
آقای امینی خداحافظی کرد و رفت. حالا خانه گرم شده بود و همه راحت بخواب رفتند.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا