- ارسالیها
- 2,965
- پسندها
- 3,118
- امتیازها
- 28,773
- مدالها
- 3
- نویسنده موضوع
- #1
ساده لوحی مبلغی پول به دست آورده بود و خیال داشت آن را در جایی امن مخفی کند. بالاخره بعد از مدتی فکر کردن به این نتیجه رسید که بهتر است پول را داخل کیسهای، در مطبخ پنهان کند.
ولی بعد از لحظهای با خود گفت: «مطمئناً دزدها جای پولها را مییابند.»
با این فکر به مطبخ برگشت و پولها را با خود به اتاق دیگری برد و زیرفرش گذاشت. اما باز هم از ترس اینکه دزدها محل پولها را پیدا کنند، آنها را از زیر فرش هم در آورد.
بعد با خود فکر کرد که بهترین و امنترین محل را پیدا کند. بالاخره فکر بکری به سرش زد؛ کیسه پولها را به صحرایی که در کنار خانهاش قرار داشت، برد.
در صحرا تپهای مرتفع بود. ساده لوح از آن بالا رفت و به نوک بلندی رسید. بعد هم با عجله گودالی در زمین کند و کیسه...
ولی بعد از لحظهای با خود گفت: «مطمئناً دزدها جای پولها را مییابند.»
با این فکر به مطبخ برگشت و پولها را با خود به اتاق دیگری برد و زیرفرش گذاشت. اما باز هم از ترس اینکه دزدها محل پولها را پیدا کنند، آنها را از زیر فرش هم در آورد.
بعد با خود فکر کرد که بهترین و امنترین محل را پیدا کند. بالاخره فکر بکری به سرش زد؛ کیسه پولها را به صحرایی که در کنار خانهاش قرار داشت، برد.
در صحرا تپهای مرتفع بود. ساده لوح از آن بالا رفت و به نوک بلندی رسید. بعد هم با عجله گودالی در زمین کند و کیسه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.