- ارسالیها
- 2,965
- پسندها
- 3,118
- امتیازها
- 28,773
- مدالها
- 3
- نویسنده موضوع
- #1
یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچ کس نبود.سال ها پیش در جنگلی بزرگ و سرسبز، روی بالاترین شاخه, بزرگ ترین و بلندترین درخت،گنجشکی زندگی می کرد.
گنجشک قصه ما؛ روزی تصمیم گرفت که برای دیدن دوستش به خانه ی او برود. صبح زود به راه افتاد از جاهای زیادی عبور کرد.اما گنجشک کوچک قصه ما یک مشکل داشت؛ و آن هم این بود که ” فراموش کار ” بود. او در راه متوجه شد که خانه دوستش را فراموش کرده است. او از بالای رودی عبور کرد که آن جا یک قو در حال آب تنی بود. او از قو آدرس خانه دوستش را پرسید اما قو نمی دانست.
او رفت و رفت تا...
گنجشک قصه ما؛ روزی تصمیم گرفت که برای دیدن دوستش به خانه ی او برود. صبح زود به راه افتاد از جاهای زیادی عبور کرد.اما گنجشک کوچک قصه ما یک مشکل داشت؛ و آن هم این بود که ” فراموش کار ” بود. او در راه متوجه شد که خانه دوستش را فراموش کرده است. او از بالای رودی عبور کرد که آن جا یک قو در حال آب تنی بود. او از قو آدرس خانه دوستش را پرسید اما قو نمی دانست.
او رفت و رفت تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.