- ارسالیها
- 446
- پسندها
- 5,116
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 12
- نویسنده موضوع
- #1
من هم پیش سردار بودم!
میان بوی دود و خون، بوی یاس عجیبی ریههایم را پر کرده بود. آن بو یک سال است روی پیراهنم مانده و مرا به یاد آن دستی میاندازد که انگشتر عقیق قرمزی به انگشتش بود.
به دنبال صاحب آن بو، صاحب انگشتر را پیدا کردم.
صاحب انگشتر در همان دود و خون حضور داشت و در مقابل دشمن ایستاده بود! یادم هست نور انگشترش به مردمک چشمم دستی تکان داده بود.
صاحبش مردی است خوشچهره که یک لبخندش ارزشی به وسعت بهشت را دارد!
اما انگار او میان دود و خون از دست رفته است و به مقام شهادت رسیده است، او پرکشیده است و من بیجواب و م**س.تِ بوی یاس پیراهنم، سرگردان ماندهام!
راهی گلزار شهدای کرمانم، هرچه نزدیکتر...
میان بوی دود و خون، بوی یاس عجیبی ریههایم را پر کرده بود. آن بو یک سال است روی پیراهنم مانده و مرا به یاد آن دستی میاندازد که انگشتر عقیق قرمزی به انگشتش بود.
به دنبال صاحب آن بو، صاحب انگشتر را پیدا کردم.
صاحب انگشتر در همان دود و خون حضور داشت و در مقابل دشمن ایستاده بود! یادم هست نور انگشترش به مردمک چشمم دستی تکان داده بود.
صاحبش مردی است خوشچهره که یک لبخندش ارزشی به وسعت بهشت را دارد!
اما انگار او میان دود و خون از دست رفته است و به مقام شهادت رسیده است، او پرکشیده است و من بیجواب و م**س.تِ بوی یاس پیراهنم، سرگردان ماندهام!
راهی گلزار شهدای کرمانم، هرچه نزدیکتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.