رمان مرشد و مارگاریتا از 3 داستان تشکیل شده که یکی از اون داستان ها درمورد پنطیوس پیلاطوس والی شهر یهودا در عهد حضرت مسیحه و رمان کلا درمورد شیطانه. اینکه یه روزی وارد مسکو میشه و به طریقی همه بهش ربط پیدا می کنن و نویسنده با قلم خوبی که داره، هر سه تا داستان رو به هم ربط میده.
اگه بخوام خیلی خلاصه داستان رو توضیح بدم، باید بگم که داستان از جایی شروع میشه که روزی دو مرد به نام های میخائیل الکساندرویچ برلیوز و ایوان نیکلایویچ پونیریف تو پارک برکه های پدرسالار گردش می کردن. برلیوز مدیر کل مجله ای ادبی بود و در عین حال ریاست یکی از سازمان های ادبی مهم مسکو رو هم به عهده داشت و ایوان نیکلایویچ یک شاعر بود که با اسم مستعار بیزدومنی شعر میگفت. درواقع برلیوز برای شماره ی آینده مجله ای، شعری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.