- ارسالیها
- 6,050
- پسندها
- 27,879
- امتیازها
- 70,873
- مدالها
- 26
- نویسنده موضوع
- #1
پناهِ آخر کسی بودن حس عجیبی باید باشه ، من پناه آخر کسی نبودم تا حالا .
اما دیشب که دستم زیر سرم بود و خوابیده بودم و نیمه های شب که از درد پاشدم نمیتونستم دستمو تکون بدم
و تقریبا ده دقیقه داشتم تلاش میکردم تا بتونم تکون بخورم ، زیر لب مدام اسمت و تکرار میکردم .
احتمالا اگر یه روزی بفهمی خندهت بگیره ، اما تو پناه آخر من بودی دیشب .
-چیزهایی هست که نمیدانی
اما دیشب که دستم زیر سرم بود و خوابیده بودم و نیمه های شب که از درد پاشدم نمیتونستم دستمو تکون بدم
و تقریبا ده دقیقه داشتم تلاش میکردم تا بتونم تکون بخورم ، زیر لب مدام اسمت و تکرار میکردم .
احتمالا اگر یه روزی بفهمی خندهت بگیره ، اما تو پناه آخر من بودی دیشب .
-چیزهایی هست که نمیدانی
آخرین ویرایش