متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نوازندگان قشنگ کامکار | نوازنده

  • نویسنده موضوع ADLAYD
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 172
  • کاربران تگ شده هیچ

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,940
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #1
قشنگ کامکار نخستین زنی است که پس از انقلاب روی صحنه رفت و به صورت صحنه‌ای موسیقی اجرا کرد. متولد۱۳۳۲ سنندج و از اعضای گروه کامکارهاست.
هویت او معمولا با گروه کامکارها شناخته می‌شود، گرچه خارج از این گروه نیز اجراهای زیادی داشته. ویولن را در کودکی نزد پدر آموخت و اکنون سه‌تار می‌نوازد. در جوانی با محمدرضا لطفی ازدواج کرد اما به متارکه انجامید. این جدایی هیچگاه از احترام لطفی نزد کامکارها نکاست و مرگ لطفی کامکارها را در غمی بزرگ فرو‌برد. قشنگ کامکار زیاد اهل مصاحبه نیست و تنهایی‌اش بیشتر در حس‌و‌حالی که با ساز پیدا می‌کند، معنا می‌یابد. ورود به این تنهایی پرمعنا چندان آسان نبود و برای انجام این گفت‌وگو نیز بیژن کامکار واسطه شد. قشنگ با پذیرش این پیشنهاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,940
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #2
(گفتگو با قشنگ کامکار)

خانم کامکار گفت‌وگو با شما در جایگاه تنها خواهر کامکارها باید متفاوت و البته سخت باشد، مخصوصا اینکه وقتی شما را می‌بینم که سه‌تار می‌نوازید، احساس می‌کنم، از انگشت‌هایتان درد می‌بارد و صدایی که از ساز بیرون می‌دهید، تراژدی خاصی در پشت دارد. ممکن است بفرمایید چه‌وقت ساز به‌دست گرفتید و حس کردید می‌توانید با آن ارتباط برقرار کنید؟ به‌هر‌حال موسیقی در خانواده شما به نوعی موروثی بوده است...


تقریبا می‌توانم بگویم که از هفت‌سالگی نزد پدرم اولین آموزش‌ها را دیدم. موسیقی در خانواده ما چنانکه شما هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,940
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #3
در ذهن من سوال‌های زیادی وجود دارد. قطعا شما هم علیرغم اینکه خیلی اهل مصاحبه نیستید، اما حرف‌های ناگفته‌ زیاد دارید. در ناگفته‌های شما چه نسبتی میان هفت برادر و تنهایی یک خواهر برقرار می‌شود؟


ما هیچ‌وقت از هم جدا نبوده‌ایم. اگر منظور شما رابطه خانوادگی است، همیشه با هم هستیم. از نظر زندگی شخصی، هم تقریبا هر‌دو‌نفر باهم در یک آپارتمان زندگی می‌کنیم. مثلا من و «ارژنگ» با هم هستیم. «اردشیر» و «بیژن» با هم در آپارتمانی دیگر.


از آنجایی که کلاس‌های آموزشی هم داریم، حداقل هفته‌ای یک‌بار همدیگر را می‌بینیم. اواسط هفته هم ممکن است به بهانه میهمانی یا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,940
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #4
این تنهایی خودخواسته است یا آن را اتفاق به حساب می‌آورید؟


برای من اتفاق بود. طبیعی بود که اوایل دوست نداشته باشم تنها بمانم. به‌هرحال دختر جوان وقتی در ١٨-١٧ سالگی ازدواج می‌کند، چه آرزوهایی دارد؟ آرزویش این است که تا آخر عمر این رابطه ادامه داشته باشد تا اینکه فرزندش ازدواج کند، نوه داشته باشد.


با همسرش پیر شود. خواسته‌ای طبیعی است. اما برای من پیش نیامد. تنهایی اتفاق بود. شاید یکی از دلایلی که باعث شد این اتفاق روی دهد و من تنها بمانم، این بود که خیلی زود ازدواج کردم. حدود ١٧-١٦ ساله بودم که ازدواج کردم. شاید اگر اندکی به خواست پدرم گوش می‌دادم، این اتفاق روی نمی‌داد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,940
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #5
‌از آغاز تنهایی چند‌سال می‌گذرد؟
حدود ٣٠ سال.
باوجود این اتفاق، خانواده کامکارها احترام خاصی برای آقای لطفی قایل بودند. شخصیت و جایگاه ایشان هیچ‌وقت نزد کامکارها کم نشد...


بله، همینطور است. هیچ‌وقت از احترام کاسته نشد. نوروز سال گذشته که در کردستان عراق بودیم خبر فوت را شنیدیم. البته قبلا می‌دانستیم که مریض‌احوال و در بیمارستان است. بعد از شنیدن خبر فوت، بچه‌ها می‌دانند که تا دو‌ماه حالتی خاص پیدا کردم و تا حدودی افسرده شدم. من آقای لطفی را فوق‌العاده دوست داشتم و به ایشان احترام می‌گذاشتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Kallinu

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,940
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #6
آیا امکان داشت که این اتفاق روی ندهد؟ قابل پیشگیری بود؟


نه، چون نظر من متفاوت بود. هر زنی برای خود، شأن و شخصیت و مقامی دارد. وقتی مردی بگوید نه، یعنی دیگر نه! زندگی به آن شکل برای من وجهه‌ای نداشت، احترام‌ها حفظ شد، اما رابطه عاطفی و زندگی مشترک برای همیشه قطع شد.


پاسخ این سوال را اگر جسارتی به حوزه شخصی شما تلقی نمی‌شود، بفرمایید. آیا آغازی دوباره و به شیوه‌ای دیگر برای شما امکان‌پذیر بود؟


دوست نداشتم؛ اصلا و ابدا. نه اینکه مرحوم لطفی باعث این کار شده باشد.

...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,940
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #7
در نواختن شما دردی خاص به گوش می‌رسد. گاهی آدم حس می‌کند که ساز شما هم گریه می‌کند...


این امری طبیعی است. وقتی که کسی ساز می‌زند و در عمق ساز فرو می‌رود، امری معمولی است، چون به بیرون توجهی ندارد، حتی اگر آتش‌سوزی روی داده باشد یا فرزندش گریه کند. ذهن نوازنده در آن حالت فقط متوجه درون خود و ارتباط با ساز است. البته این‌گونه هم نیست که من افسرده و خموده باشم که از راه ساز این دردها را بیرون می‌دهم. نه، ممکن است داستانی در ذهن باشد. برای هرکسی که اندکی عاطفه در وجودش باشد، تراژدی و تنش همیشه هست. اتفاقاتی که برای خود خانواده ما افتاد خیلی سخت بود. مثلا شما اطلاع دارید که برادر کوچک ما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Kallinu

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,940
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #8
وقتی برمی‌گردید چه حسی پیدا می‌کنید؟


سخت است. حس را نمی‌توان بیان کرد. برادرهایم گفتند که خانه «حسن کامکار» را بخریم و برای موزه استفاده کنیم. من گفتم: «نه»، چون پدر و مادرم را در تهران به خاک سپرده‌ایم. اگر سنندج بودند، کشش بیشتری ایجاد می‌کرد. نمی‌توانم بیان کنم. ما این سرزمین را دوست داریم. هر طبیعتی را که می‌بینم نمی‌توانم با طبیعت کردستان مقایسه کنم. اگر دیگران بگویند به‌به چه کوهستانی! من می‌گویم هیچ کوهستانی، کوه‌های کردستان نمی‌شود. باور نمی‌کنید، حتی صدای اذان را هم که می‌شنوم، می‌گویم اذان کردستان نمی‌شود. محل و کوچه و همسایه‌ها را به یاد می‌آورم. آن فضا و مهربانی‌ها را به‌خوبی به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,940
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #9
آیا مصداق مشخصی در سنندج هست که شما را به گذشته حسرت‌آلود ببرد؟


وقتی در این شهر پدر و مادرم نیستند؛ ما با حضورمان به یاد آنها می‌افتیم که اینجا زندگی می‌کردیم. بهترین بخش از زندگی ما، همان دوران کودکی بود.


از طبیعت کردستان هم دور مانده‌اید؟


بله، متاسفانه. وقتی که این طبیعت با ما نیست، انگار که زندگی مصنوعی داریم. تن و وجود ما آغشته به فرهنگ و طبیعت کردستان است. درست است که برخی از اعضای خانواده ما با غیرکرد وصلت کرده‌اند، اما دل اینجاست. من دوستان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Kallinu

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,940
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #10
آیا فکر نمی‌کنید حسرت‌ و آرزوی بازگشت به گذشته ریشه در حس شرقی و اختلاط آن با فضای مدرن دارد؟ به‌هرحال شما انسانی شرقی از نوع کرد هستی که در فضایی مدرن قرار گرفته‌ای و مخصوصا اینکه ارتباط زیادی با خارج از کشور دارد.


همین‌طور است. ما باید از آن به‌عنوان نوستالژی یاد کنیم. کسی که سنش بالا می‌رود، بیشتر به نوستالژی کودکی برمی‌گردد. اگر شما این سوال را از نوه‌های خانواده بپرسید، شاید این حس را نداشته باشند و از اروپا یا آمریکا بیشتر لذت ببرند، اما من ابدا لذتی نمی‌برم. یک‌بار از جاده‌ای فوق‌العاده زیبا در استرالیا می‌گذشتیم. به «ارسلان» گفتم، چه احساسی دارید؟ تو فکر بود. گفتم، با دیدن این جاده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Kallinu
عقب
بالا