متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اسماعیل فقط شب عروسی با من بود / او گفت قصدم زندگی با تو نبود فقط ...

  • نویسنده موضوع Elka Shine
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 378
  • کاربران تگ شده هیچ

Elka Shine

کاربر فعال
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
1,614
امتیازها
17,973
  • نویسنده موضوع
  • #1
رکنا: دیروز زن جوانی به نام تازه‌خانم به گروهان ژاندارمری شهرری مراجعه کرد و به آقای سروان صفا، رئیس این گروهان گفت: از کودکی من نامزد پسرعمویم بودم و تا پسرعمویم در آذربایجان بود به من علاقه داشت ولی از 4 ماه پیش که به تهران آمده نظرش نسبت به من تغییر کرد.


در این مدت حتی یک نامه هم برای من ننوشت. من ماه پیش به تهران آمدم تا ببینم که او در چه حال است. از محل کارش آدرس خانه‌اش را پرسیدم و به آنجا رفتم، زنی در حدود چهل سال در خانه را باز کرد. من خود را معرفی کردم آن زن تعجب کرد و گفت سه ماه است که با پسرعموی من ازدواج کرده است. من ضمن صحبت با این زن متوجه شدم که پسرعمویم گول ثروت این زن را خورده و با او ازدواج کرده است بدون این‌که حرفی بزنم از خانه پسرعمویم خارج شدم و به خانه خاله‌ام که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Elka Shine

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا