متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه کلیشه شکنی

  • نویسنده موضوع NEGIN BARZAN~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 364
  • کاربران تگ شده هیچ

NEGIN BARZAN~

نویسنده انجمن
سطح
33
 
ارسالی‌ها
2,143
پسندها
30,343
امتیازها
64,873
مدال‌ها
19
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #1
به!
سلام و صد درود به نویسنده‌های به دور از کلیشه!
فکر کنم اسم تاپیک مشخصه، می‌خوایم کلیشه‌ها رو جابه‌جا کنیم!
حالا این یعنی چی؟
سوال خوبی‌ست!
ببینید، شما حتما هزارتا رمان شبیه هم رو خوندید، اما اینجا می‌خوایم چی کار کنیم؟ اینجا می‌خوایم همون موارد رو، همون مطالب کلیشه‌ای رو برعکسش رو بنویسیم.
حالا چه‌طوری؟
یه نمونه می‌گم.
***​
به ساعت ماشین نگاه کردم و سرم رو بالا آوردم. هنوز وقت داشتم و دیر نشده بود. با سرعتِ مجاز به‌سمتِ کارخونه می‌روندم و حواسم به اطرافم بود. یه دستم رو روی فرمون گذاشته بودم و به دستِ دیگه‌م رویِ دنده بود و صدایِ شجریان توی ماشین طنین انداخته بود. به دور برگردون که رسیدم، راهنمای ماشین رو روشن کردم و اومدم بپیچم که ماشین پشتی محکم به ماشین برخورد کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NEGIN BARZAN~

YOUTAB_L

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
69
پسندها
574
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • #2
پسری که روبه‌روم بود نسبتا لاغر بود با قد متوسط. عینک گردی رو چشماش داشت و می‌تونستم چشم‌های مشکیش رو ببینم . موهای مشکی داشت که به سمت بالا برگشته بودن.
 

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,033
پسندها
22,956
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • #3
آهنگ با صدای بلند در گوش‌هایم پیچید.
با لمس چند باره‌ی دکمه‌، ریتم آن به سرعت تغییر می‌کرد تا اینکه با اسم آشنایی متوقف شد.
همان طور که قدم‌های آهسته‌م را برمی‌داشتم سعی در درست تایپ کردن داشتم که دوباره زینب من را بازیچه خود نکند.
زینب: فاطی توی راه پفک برای من یادت نره.
- باشه کشتی تو من رو.
در همان حال که سرم در گوشی بود با جسم سختی برخورد کردم که هر دو طرف به کمی عقب تر پرت شدیم.
به سرعت گوشی را که اگر بخاطر سیم هندزفری نبود بر زمین افتاده بود، از هوا گرفتم.
اخم‌هایم که از بی‌حوصلگی بعد از کلاس بود بیشتر در هم رفتم، سرم را که بالا گرفتم چشمانم با پیرمردی حلاجی کرد.
اخم‌ها بر صورتم در لحظه جایش را بر پشیمانی داد.
همان فاصله کم را از بین بردم و با قیافه درهم خطاب قرارش دادم.
- اقا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا