داستان کوتاه شمع

  • نویسنده موضوع Gone
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 177
  • کاربران تگ شده هیچ

Gone

مدیر آزمایشی تالار ورزش
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,360
پسندها
5,832
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
14
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
مردی در بستر مرگ افتاده بود. همسرش را فراخواند تا نزدش بیاید و به او گفت: «دیگر زمان وداع ابدی من و تو فرارسیده است؛ پس بیا و برای آخرین بار به من مهر و وفاداری خود را ثابت کن...

چراکه در مسلک ما گفته شده مرد متاهل هنگام گذر از دروازه بهشت باید سوگند بخورد که تمام عمر کنار زنی والا زندگی کرده است. در کشوی میز من شمعی قرمز هست، این شمع متبرک است و آن را از کشیشی گرفته‌ام و برای همین ارزشی بسیار دارد. سوگند بخور تا زمانی که این شمع وجود دارد دوباره ازدواج نکنی.»

زن سوگند خورد و مرد مُرد. در مراسم تشییع جنازه مرد، زن بالای قبر ایستاده بود و پذیرای تسلیت اقوام بود و شمع قرمز روشنی در دست داشت و تا تمام شدن آن بالای سر قبر ایستاد!
 

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا