- ارسالیها
- 3,499
- پسندها
- 27,922
- امتیازها
- 58,173
- مدالها
- 27
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #1
بودا به دهی سفر کرد.
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت:
این زن، ه*رز است به خانهی او نروید.
بودا به کدخدا گفت:
یکی از دستانت را به من بده.
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت: حالا کف بزن.
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند.
بودا لبخندی زد و پاسخ داد:
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و ه*رز باشد، مگر این که مردان دهکده نیز ه*رز باشند.
بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی ه*رز ساختهاند.
برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش.
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت:
این زن، ه*رز است به خانهی او نروید.
بودا به کدخدا گفت:
یکی از دستانت را به من بده.
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت: حالا کف بزن.
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند.
بودا لبخندی زد و پاسخ داد:
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و ه*رز باشد، مگر این که مردان دهکده نیز ه*رز باشند.
بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی ه*رز ساختهاند.
برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.