متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متفرقه دکلمه ترس از علی خسروشاهی

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

علی خسروشاهی

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
20
امتیازها
490
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #1
آن زمان که فکر میکردیم کسی اطرافمان نیست
خواستار ترس شدیم
ترسی که به زندگی خود راه دادیم
تا مارا در عذابی که میکشیم رهنمایی کند
آن لحظه با خود میگفتیم که شاید ترسمان جبران شود
با این حال باز ترسیدیم
تا کسی مارا قضاوت کند
مهم بود صحبت و حرف و اندرز های مردم
و باعث شد که دوباره بترسیم
آنقدر ترسیدیم که حتی زندگی کردن را نفهمیدیم
با خود همیشه کلنجار میروم که ای مرد دگر چیزی نیست
که تورا بترساند ولی همان موقع باز ترسیدم
ز قدیم به ما یاد داده اند که زندگی دو روز است
یک روز برای تو و دگر روز بر ضرر تو
من که این دو روزم سپری شد و در این دوروز نیز ترسیدم
آنقدر ترسیدم که قلبم به عذاب آمد
چند شب پیش داشتم با قلبم صحبت میکردم
قلبم میگفت : نترس! مگر چه شده؟
و با این حال پس از شنیدن صدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
20
امتیازها
490
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #2
آن زمان که داشتیم فکر میکردیم
که چگونه ترس را در زندگی خود راه دادیم
باید به فکر سادگیمان میبودیم
آنقدر ساده بودیم که با یک اشاره دوست میشدیم.
آنقدر ساده بودیم که با یک اشاره دوست داشتنی میشدیم.
در دو روز زندگی هم آنقدر ساده بودیم که باعث آن بود که زندگی کردن را نفهمیم!
حتی به سادگی از نوشیدن طعم لعل سرخ یارمان جاماندیم !
آنقدر ساده بودیم که اشک هایمان بجای یارمان همدممان شدند .!
آنقدر ساده بودیم که با یک اشاره عاشق شدیم
و آنقدر ساده خواهیم بود که با یک اشاره خواهیم مرد!
 
امضا : علی خسروشاهی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
40

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا