#زال یا #دستان از قهرمانان #اسطورهای_ایرانی است که نامش در شاهنامه رفتهاست. زال در پارسی به معنای سپیدمو است. وی پسر #سام و پدر #رستم است. سام از آن که پسرش با موی سپید (آلبینیسم) و در شکل پری یا دیو به دنیا آمده بود ناخرسند بود. از این رو او را در پای البرز کوه که #سیمرغ بر آن آشیان داشت رها کرد. #سیمرغ نوزاد را یافت و به آشیانه خود برد و بزرگ کرد. از این پس سیمرغ تا پایان زندگی یاور #زال و پسرش #رستم است.
زمانیکه #زال به دنیا آمد همهٔ موهای سرش سفید بود از دایگان کسی جرئت نکرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
#زال به همراه پدر و گردان زابلی که به ایران رفته بودند به زادگاهش برگشت، #سام همه سران و بزرگان کشور را جمع نمود و پس از ابلاغ حکم شاه ایران، بدیشان گفت که باید به گرکسار و مازندران لشکرکشی نماید از اینرو زینپس شاه این کشور #زال فرزندم خواهد بود و انتظار من اینست همه او را یاری و گوش به فرمان او باشید و بدانید که زال زینهار من است. سپس سام رو به فرزندش زال نمود و گفت به داد و دهش حکم رانی کن و آرام باش و چنان دادن که زابل خان توست و این خان و مان هر چه آبادتر دل دوستداران تو شادتر.
زال آنگاه از سرنوشت خویش پیش سام گلایه کرد که در کودکی بدور از کانون خانواده روزگار سختی گذرانده و اکنون که نیازمند کمک پدر هست نیز باید از او دور باشد. سام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
#زال از معدود حکمرانان شاهنامه است که از دوران نوجوانی و پیش از ازدواج به حاکمیت رسید و اینک زال علاوه بر حکومت، جوانی تنومند و پهلوانی است که با گردان خویش هرازگاهی برای شکار یا اخذ باج و ساو به سرزمینهای مجاور سرک میکشد. سرزمینهای هندوان، کابل، دنبر، مرغ، مای کشورهایی هستند که زال بر آنها تسلط دارد و ممکن است اراضی مزبور در زمان #سام مفتوح گشته باشند اما آنچه مسلم است نباید این کشورها از یکدیگر و از زابل دور بوده باشند، سران همهٔ کشورهای فوق هر ساله باج و خراج سالانهشان را به زابل میپرداختند و احتمال اینکه سکنهٔ این کشورها از قوم زابلی باشند بسیار محتمل است. #زال و جنگجویان همکیش او در یکی از همین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
نوروز، اوّل ماه فروردین پنجتن از ندیمههای #رودابه تن را به عطر و بوی گلها پیراسته از لب رودبار دستهگلهای بهاری چیده شاد و خندان رو بجانب اردوی #زال نهادند. زال از دور بر تخت نشسته ایشان را دید از خادمان پرسید این گلپرستان کیانند. گوینده گفت ایشان از پرستندگان (ندیمان) #رودابه هستند از کاخ کابل میآیند. زال پیاده به استقبال آنان رفت نزد ایشان که رسید از کهتر خویش، ترک گلرخ نام (ریدک) و نوجوان تیر و کمان خواست تا مرغی را در آنسوی رود شکار کند. گلرخ تیر بر زه نهاد و به زال داد و زال تیر را رها کرد و خشیشار از پرواز بازماند و در آب افتاد، آنگاه به گلرخ گفت که با قایق آنسوی رود رَوَد شکار را بیاورد.
کنیزکان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
پرستندگان خوشحال به کاخ بازگشتند امّا دربان خشمگین بر آنها تشر زد که چرا بیموقع به بیرون رفتند مگر نمیدانند که شاه زابل در دشت کابل اردو زدهاست و اگر چنین گل بدستان ببینند پستشان خواهند کرد. پرستندگان بهانه آوردند که فصل بهار است برای چیدن گل برای #رودابه بدشت رفتند، آنگاه داخل شدند نزد رودابه شتافتند تا شوق دیدار #زال را به او بدهند و دیگر سخن از سهیقد، زیبا رخ و پهلوانی زال بسیار گفتند و رودابه با مزاح به آنها گفت که دگرگونه از یک مرغ پرودهٔ پیر سر سخن میرانید سپس خندهزنان به آرایش کاخ پرداختند که عطر بوی آن تا دشتها میپیچید.
شب هنگام که تاریکی بر همه جا سایه گسترد پرستندهای بسوی #زال بیرون جست پیش زال آمد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
عرف اجتماعی ایرانیان در دوره مزبور چنین بود که مشکلات زندگی را با طبقه مغان (موبدان و ردان) در میان میگذاشتند و از آیشان راه چاره میخواستند، #زال در امر وصلت با دختری از نسل ضحاک دچار اشکال شرعی و هم سیاسی بود به همین خاطر موضوع را با موبدان مطرح نمود ولی انتظار داشت موبدان خلاف خواستهٔ او نظر ندهند و در صدد چارهای باشند تا ازدواج صورت پذیرد. عقیدهٔ زابلیان تفاوت ماهوی با عقاید ایرانیان داشت اما به سبب شرایط ویژه مجبور بودند از آئین ایرانیان پیروی و اصول آن را مراعات نمایند. #زال پیش از نظر موبدان، نامهای هم به پدرش #سام نوشت و صراحتاً موضوع وصلت با دختر مهراب را مطرح نمود و در نامه اشاره نمود امکان برگشت وجود ندارد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
به روایت شاهنامهٔ فردوسی، سیمرغ دو بار به یاری زال و رستم میآید. نخست وقتی که #رودابه به دلیل بزرگی جثهٔ نوزاد نمیتوانست فارغ شود. در این هنگام #سیمرغ نزد #زال میآید و به او میآموزد که چگونه نوزاد را از پهلوی مادر بزایانند. بار دوم در داستان نبرد #رستم و #اسفندیار به یاری #رستم آمده و ترفند نابودکردن اسفندیار را به رستم میآموزد.
«زال» بر وزن سال، پیر و فرتوت و سفیدموی باشد، و چون او «سفیدموی» به دنیا آمد او را به این نام خوانند. ریشهٔ این نام در #اوستا zar (پیر شدن)، در هندی باستان Jāra-Jar (پیر شدن)، بلوچی lāz (زن، زوجه) است. کلمهٔ «زر»...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بعد از آنکه #بهمن زابل را فتح میکند و #فرامرز را میکشد #زال را به اسارت گرفته و او را در غاری در البرز کوه زندانی مینماید در نسخه اصلی شاهنامه از سرنوشت زال پس از اسارت در غار البرز کوه سخنی به میان نیامده است امّا در ملحقات شاهنامه آمدهاست که #زال به جادوی جادوگری که #بهمن را یاری میکردهاست قرنها در همان غار در غل و زنجیر بودهاست تا سرانجام در سالهای نه چندان دور از دنیا میرود.