- ارسالیها
- 1,504
- پسندها
- 27,865
- امتیازها
- 48,073
- مدالها
- 21
- نویسنده موضوع
- #1
به روایت خودشون:
یکشنبه،پانزدهم فروردین سال هزار و سیصد و شصت بود که خدا منو به خانواده ام هدیه داد توی یک بعدازظهر خوب و خنک بهاری.
من فرزند اول خانواده بودم راستش من نوشتن رو،از همون بچگی دوست داشتم خیلی هم زیاد برای همین همیشه توی مدرسه بهترین انشاها رو برای خودم و دوستام و بعدها هم برای تنها خواهرم می نوشتم حتی دو مرتبه توی مسابقات بین مدارس در رشته داستان نویسی رتبه اول رو آوردم و به مسابقات کشوری راه پیدا کردم.
رمان خوندن و داستان نوشتن برای من شیرین ترین لذت دنیا رو داره هرچندشخصا ترجیح می دم حوادث عینی و واقعیتهای جاری در زندگی رو به رشته تحریر در بیاورم اغلب بخاطر تلخی کارهام مورد سرزنش قرار می رن ولی یادتون نره همیشه این تاثیرگذاری یه اثره که می تونه باعث...
یکشنبه،پانزدهم فروردین سال هزار و سیصد و شصت بود که خدا منو به خانواده ام هدیه داد توی یک بعدازظهر خوب و خنک بهاری.
من فرزند اول خانواده بودم راستش من نوشتن رو،از همون بچگی دوست داشتم خیلی هم زیاد برای همین همیشه توی مدرسه بهترین انشاها رو برای خودم و دوستام و بعدها هم برای تنها خواهرم می نوشتم حتی دو مرتبه توی مسابقات بین مدارس در رشته داستان نویسی رتبه اول رو آوردم و به مسابقات کشوری راه پیدا کردم.
رمان خوندن و داستان نوشتن برای من شیرین ترین لذت دنیا رو داره هرچندشخصا ترجیح می دم حوادث عینی و واقعیتهای جاری در زندگی رو به رشته تحریر در بیاورم اغلب بخاطر تلخی کارهام مورد سرزنش قرار می رن ولی یادتون نره همیشه این تاثیرگذاری یه اثره که می تونه باعث...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.