- ارسالیها
- 1,890
- پسندها
- 4,410
- امتیازها
- 22,673
- مدالها
- 23
- نویسنده موضوع
- #1
عصر جمعه احمدرضا احمدی از نمایشگاه نقاشیهایش رونمایی کرد
تا غروب با شاعرانههای یک نقاش
پیرمرد شاعرانه زندگی کرده است با آن صدای خوش و دلنشین که روزی گفت: در سینهام بذر مهر بپاشید/ تا کودکان خسته از الفبا/ در مرغزارهایم بازی کنند...
حسین قره: امروز با شانههای افتاده قدری تکیدهتر از پیش، پلهها را بالا میآید، هنوز با شکوه است اگرچه باد در موهایش چرخیده و خاکستری را روفته و «برف» نشسته است، عصایی به دست ندارد در هشتادودوسالگی، دخترش ماهور تکیهگاه اوست، همپای او راه میرود، سلام همه را با مهر جواب میدهد. در کنار تابلوهایی که کشیده میایستد نگاه میکند و آهسته میگذرد. در میان رنگهای زرد و سرخ و اخرای، سبز و سفید و سیاه و... که یله و رها روی کاغذها و بومها سیال و شناورند، سر...
تا غروب با شاعرانههای یک نقاش
پیرمرد شاعرانه زندگی کرده است با آن صدای خوش و دلنشین که روزی گفت: در سینهام بذر مهر بپاشید/ تا کودکان خسته از الفبا/ در مرغزارهایم بازی کنند...
حسین قره: امروز با شانههای افتاده قدری تکیدهتر از پیش، پلهها را بالا میآید، هنوز با شکوه است اگرچه باد در موهایش چرخیده و خاکستری را روفته و «برف» نشسته است، عصایی به دست ندارد در هشتادودوسالگی، دخترش ماهور تکیهگاه اوست، همپای او راه میرود، سلام همه را با مهر جواب میدهد. در کنار تابلوهایی که کشیده میایستد نگاه میکند و آهسته میگذرد. در میان رنگهای زرد و سرخ و اخرای، سبز و سفید و سیاه و... که یله و رها روی کاغذها و بومها سیال و شناورند، سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.