روایت عشقی بی بدیل از یونان

  • نویسنده موضوع پرینز نوچی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 128
  • کاربران تگ شده هیچ

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
#پسوخه دختر پادشاهی بود و دو خواهر داشت. هر سه خواهر بسیار زیبا بودند، اما زیبایی #پسوخه، خواهرانش را تحت‌الشعاع قرار داده بود و باعث کمتر دیده شدن زیبایی آن دو می‌شد.لطف و ظرافت و زیبایی پسوخه مافوق انسانی به نظر می‌رسید و مردم، از راه‌های دور و نزدیک برای دیدن زیبایی او و تحسین و ستایشش می‌آمدند. اندک اندک مردم شروع به پرستش #پسوخه کردند، انگار که او یک #آفرودیت جدید باشد.با این وجود، و در حالی که خواهران پسوخه مشکلی در یافتن شوهر برای خود نداشتند، خود #پسوخه غمگین و افسرده در خانه پدرش ماند، بدون این که خواستگاری داشته باشد.
پادشاه، یعنی پدر #پسوخه از بابت...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : پرینز نوچی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
بدین ترتیب، با اینکه پدر و مادر و گروه همراهان #پسوخه او را بر فراز صخره‌ای در کوهستان، و به تنهایی رها کرده بودند، و با اینکه نزدیک بود که پسیخه به دست آن هیولای وحشتناک بیفتد، امّا وی با کمک #زفیروس، یعنی باد غرب، نجات پیدا کرد. #زفیروس به آرامی #پسوخه را از آن صخره بلند کرد و او را به درّه‌ای برد، و در آنجا با نهایت دقت و ملایمت، پسوخه را بر روی پُشته‌ای از سبزه و گُل، بر زمین گذاشت.دختر زیبا و جوان (پسوخه) که در این هنگام از فرط هیجان و اضطراب از پا افتاده بود، در همان‌جا به خواب فرورفت.
وقتی که #پسوخه از خواب برخاست، خودش را در باغ خیال‌انگیزی دید که در مقابلش قصری با دیوارهای...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
ضیافت سرانجام پایان یافت و پس از خاتمهٔ ضیافت، باز هم صداهایی مجرّد و بی جسم، او را به اتاقی هدایت کردند که تختخوابی در آن آماده بود. پسیخه بر روی تخت دراز کشید و اتاق به تاریکی کامل فرورفت. هنگامیکه اتاق کاملاً تاریک شد، ناگهان پسوخه حضور موجود زنده‌ای را در کنار خود احساس کرد، بدون آن که او را ببیند. این موجود، ظاهراً همان شوهری بود که هاتف معبد از آن سخن گفته بود و پسوخه در آن زمان از او ترسیده بود، امّا این شوهری که در کنار پسوخه قرار گرفته بود، در نظر پسوخه، نه هیأتی هیولاوار داشت و نه آن قدر وحشتناک بود که پسوخه از او بترسد. این شوهر، کسی به جز همان #اروس نبود، که دلداده و عاشق #پسوخه گردیده بود.
پسوخه و شوهرش از شب تا سحرگاه روز بعد...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
بدین ترتیب، #زفیروس (باد غرب)، دو خواهر پسوخه را به آن قصر شگفت‌انگیز آورد، امّا خواهران پسوخه بلافاصله پس از ورود به قصر، نسبت به خوشبختی و سعادت خواهرشان، دچار تلخ‌ترین و سخت‌ترین رشک و حسادت‌ها شدند و شروع به دخالت در زندگی پسوخه نمودند و از جمله به خصوص از اینکه پسوخه نتوانسته بود شوهرش را ببیند، ابراز تعجب کردند. در چنین وضعی، #اروس، باز هم اخطارهای خود را تکرار کرد و در ضمن به پسوخه تأکید کرد که او نباید برای دیدن چهرهٔ شوهرش (که در واقع خود #اروس بود)، تلاش کند و باید به خوشبختی کنونی اش قانع باشد و تسلیم کنجکاوی خویش نشود. #اروس همچنین به پسوخه هشدار داد که تنها در این صورت است که خوشبختی او...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
آن شب، #پسوخه دستورها خواهرانش را، مو به مو اجرا کرد، امّا هنگامیکه پس از به خواب رفتن شوهر، چراغ را به دست گرفت و بالای سر او رفت، درون بستر به جای هیولا، پسر جوان فوق‌العاده زیبایی را مشاهده کرد که بر پشتش، بالهای خمیدهٔ ظریفی قرار داشت.
در این لحظه ناگهان #پسوخه، #اروس را شناخت و دستانش به شدت شروع به لرزیدن کرد و از این لرزش، یک قطره از روغن جوشان چراغ، بر روی تن لطیف و زیبای #اروس (همان «کوپیدو» یا «کوپیدون») افتاد. بر اثر این اتفاق، #اروس تکانی خورد و از جا پرید و بیدار شد. او خیلی سریع تمام ماجرا را دریافت و دانست که #پسوخه به او خ**یا*نت کرده و نه فقط...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
وقتی که #پسوخه خود را تسلیم #آفرودیت نمود، #آفرودیت نخست به شکنجه شدید و آزار او پرداخت و سپس مأموریت‌های دشوار و عجیب گوناگونی را به وی تحمیل نمود. از جمله یکی از این مأموریت‌ها این بود که #پسوخه به دنیای زیرین فرو رود تا در آنجا از #پرسفونه تقاضا کند قوطی کوچکی حاوی پماد زیبایی به او بدهد!، در این مأموریت #آفرودیت تأکید کرده بود که #پسوخه تحت هیچ شرایطی حق ندارد در قوطی را باز کند. امّا باز هم کنجکاوی پسوخه بر او غلبه کرد و او در قوطی را باز کرد. به محض گشوده شدن در قوطی، بخار خواب‌آوری از درون آن بیرون زد و #پسوخه با...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM
عقب
بالا