گاهی احساس میکردم فاطمه دلی دارد که هیچ مردی ندارد.
استوار چون کوه
با صلابت چون صخره
تزلزلناپذیر چون ستونهای محکم و نامرئی آسمان
یکه و تنها در مقابل یک حکومت ایستاد و دلش از جا تکان نخورد.
من مامور به سکوت بودم و حرفهای دل مرا هم او زد.
چند سال مگر از جاهلیت میگذرد؟
جاهلیتی که در آن شتر مقام داشت و زن ارزشی نداشت.
جاهلیتی که در آن دختر ننگ بود اسب، افتخار.
زنی در مقابل قومی با این تفکر و بینش بایستد و یکهوتنها از حقیقت دفاع کند.
این دل اگر از جنس کوهوصخرهوفولاد باشد، آب میشود.
گاهی احساس میکردم که فاطمه دلی از گلبرگ دارد.
نرمتر از حریر، شافتر از بلور
_کشتی پهلو گرفته_
سید مهدی شجاعی