نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

چالش به عنوان یه نوجوون، افسردگی رو چطوری توصیف می‌کنی؟

  • نویسنده موضوع هدیه امیری
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 8
  • بازدیدها 239
  • کاربران تگ شده هیچ

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,067
پسندها
3,495
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #1
عنوان بحثمون از اسم تاپیک مشخصه!
خب؛ چطوری توصیف می‌کنی؟:)
 
امضا : هدیه امیری

رایکا

مدیر بازنشسته
سطح
11
 
ارسالی‌ها
522
پسندها
1,325
امتیازها
9,073
مدال‌ها
16
  • #2
نوجوون نیستم .. به عنوان یه جوان توصیفش میکنم ..
جدال بین مغز و جسمی که مغز درونش پر از ایده های نو و جدیده برای انجام دادن ولی جسم باهاش یاری نمیکنه و در اخر تو میمونی و کنج اتاقت و ساعت ها بی دلیل یکجا نشینی ..
نا امیدی مطلق ..
احساس تعلق نداشتن به این زندگی و کره خاکی ..
 
آخرین ویرایش

Reyhane_j

رفیق جدید انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
573
امتیازها
3,753
مدال‌ها
6
  • #3
خیلی کوتاه بخوام بگم ...
خنده های بلند اما بی روح :)
 
امضا : Reyhane_j

Negar.Dayani

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
422
پسندها
11,248
امتیازها
27,613
مدال‌ها
15
  • #4
یه شادی بی انتها، یه خوشحالی پوچ
تو خوشحالی اما پوچی، در همه شرایط در حال خنده‌ای اما سختته...
 
امضا : Negar.Dayani

Kuhiyar*

پرسنل مدیریت
مدیر تالار
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,157
پسندها
11,827
امتیازها
38,673
مدال‌ها
23
  • مدیر
  • #5
خسته شدن از دنیا و ادماش.
 
امضا : Kuhiyar*

Kuhiyar*

پرسنل مدیریت
مدیر تالار
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,157
پسندها
11,827
امتیازها
38,673
مدال‌ها
23
  • مدیر
  • #6
افسردگی ...
شاید اینکه حتی دوسنداشته باشی با عزیزانت باشی.
حتی بودن در کنار عزیزانت بهت ارامش نده.
شاید افسردگی ، گم کردن ارامش در یه سیاره دیگ.
 
امضا : Kuhiyar*

Mahtab Rezayat

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
672
پسندها
7,892
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
  • #7
عنوان بحثمون از اسم تاپیک مشخصه!
خب؛ چطوری توصیف می‌کنی؟:)
احساس ناامیدی و گم شدن. گاهی وقتا حس می‌کنی نبودنت می‌تونه بیشتر کمک‌کننده و مفید باشه.
همچنین این احساس درحالیه که گاها تو می‌دونی تفکراتت درمورد بعضی چیزا اشتباهه ولی نمی‌تونی تغییرشون بدی یا حداقل دیگه بهشون فکر نکنی!
 
امضا : Mahtab Rezayat

BlaCkfloWeR

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
976
پسندها
14,829
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
  • #8
*اگه برای امثال من بگیم جوون بهتره!
احساسپوچی و بی‌ارزشی و تنهایی از درونت که باعث میشه فقط بخوای از ریتم یک‌نواخت و خسته‌کننده‌ای که ازش متنفری در بیای اما ممکن نیست،
از لحاظ روحی دوست داری تمام افکار توی سرت رو بریزی بیرون ولی نمیشه و این روند اون‌قدر ادامه پیدا می‌کنه که کل وجودت بشه حرف‌ها و افکار گفته نشده تا اینکه سعی کنی از راه دیگه‌ای برای بیرون ریختن احساساتت استفاده کنی
*مثل گریه، نوشتن و...
و در آخر، احساس کنی در حال لمس کردن مرگی...
 
امضا : BlaCkfloWeR

رایحه سادات

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
21
امتیازها
30
  • #9
افسردگی شاخ و دم نداره...
وقتی که حس میکنی واسه همه بی‌ارزشی، حس میکنی که یه آدم به‌دردنخوری، حس می‌کنی که واقعا تنهایی؛ تهِ افسردگیه
 
عقب
بالا