- ارسالیها
- 1,603
- پسندها
- 15,153
- امتیازها
- 39,073
- مدالها
- 35
- نویسنده موضوع
- #1
یکی نامه سوی برادر به درد نبشت و سخنها همه یاد کرد
نخست آفرین کرد بر کردگار کزو دید نیک و بد روزگار
دگر گفت کز گردش آسمان پژوهنده مردم شود بد گمان
گنهکار تر در زمانه منم از ایرا گرفتار آهرمنم
که این خانه از پادشاهی تهیست نه هنگام فیروزی و فرهیست
ز چارم همی بنگرد آفتاب کزین جنگ ما را بد آید شتاب
ز بهرام و زهره است ما را گزند نشاید گذشتن ز چرخ بلند
همان تیر و کیوان برابر شدست عطارد به برج دو پیکر شدست
چنین است و کاری بزرگ است پیش همی سیر گردد دل از جان خویش
همه بودنی ها بینم همی وز او خامشی برگزینم همی
بر ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم
دریغ آن سر تاج و آن تخت و داد دریغ آن بزرگی و فر و نژاد
که از این پس شکست آید از تازیان ستاره نگردد مگر بر زبان
برین...
نخست آفرین کرد بر کردگار کزو دید نیک و بد روزگار
دگر گفت کز گردش آسمان پژوهنده مردم شود بد گمان
گنهکار تر در زمانه منم از ایرا گرفتار آهرمنم
که این خانه از پادشاهی تهیست نه هنگام فیروزی و فرهیست
ز چارم همی بنگرد آفتاب کزین جنگ ما را بد آید شتاب
ز بهرام و زهره است ما را گزند نشاید گذشتن ز چرخ بلند
همان تیر و کیوان برابر شدست عطارد به برج دو پیکر شدست
چنین است و کاری بزرگ است پیش همی سیر گردد دل از جان خویش
همه بودنی ها بینم همی وز او خامشی برگزینم همی
بر ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم
دریغ آن سر تاج و آن تخت و داد دریغ آن بزرگی و فر و نژاد
که از این پس شکست آید از تازیان ستاره نگردد مگر بر زبان
برین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.