متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار چرکـ نویس های ذهن ِ من

  • نویسنده موضوع Haniie
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 652
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Haniie

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,105
پسندها
10,924
امتیازها
38,673
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #1
| به نام ِ او |

سلـام

من بعضی اوقاتـ احتیاج شدیدی به صحبتـ کردن دارمـ
این تاپیکـ رو زدم که من و همه کسایی که مثل ِ من هستن جایی برای خالی کردن ذهنشون داشته باشن​
 
امضا : Haniie

Haniie

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,105
پسندها
10,924
امتیازها
38,673
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #2
بیست و پنجمین روز از تیر نود و هفت

اینکه من بگم دارم با همه توانم جلوی احساساتم ُ میگیرم دروغ نیست
الان از اون وقتایی ِ که تو حماقت خودم موندمـ
من میدونمـ راهم اشتباه بوده و اینکه بخاطر این اشتباه دارم غصه میخورم بیشتر بهمم میریزه
کاش یکی بود که در ِ ذهنمو میبست و بزرگ روش مینوشت تا اطلاع ثانوی فکر کردن های بی مورد تعطیل
یا یکی بود که به جای من فکر میکرد و منُ از دست این همه فکـر احمقانه نجات می داد
از خودم ناراحتم که بخاطر چیزای بی مورد و اشتباه ناراحتمـ
الـان یکی ُ نیاز دارمـ که دستم ُ محکم فشار بده و سرم ُ به شونش‌تکیه بده و بهم میگه میگذره .. خیلی زود آفرین بخاطر این تصمیمت
 
امضا : Haniie

Haniie

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,105
پسندها
10,924
امتیازها
38,673
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #3
یکمین روز از آذر نود و هفت

من ِ من این روزا عجیب هر ثانیه میمیرم برای یک دقیقه نفس کشیدنت ، دست و پا میزنم که از این مرداب بیام بیرون و با هر دست و پا بیشتر و بیشتر فرو میرم.
یعنی روزای بد ما هم تموم میشه؟
اینکه با هر صدایدزنگ تلفن و سلول به سلول بدنمون بلرزه تموم میشه؟
تصویر خنده های یک هفته پیش جلوی چشمامه، صدای نفس راحتی که بعد از ماه ها سختی کشیدیم جمله ای که هربار با لذت بیانش کردیم ... دیدی سخت بود ولی بالاخره تموم شد؟ دیدی دیگه راحت شدیم ... ولی کلیشه ای تر از این هم مگه هست؟ تموم شد؟ راحت شدیم؟ اما این تازه شروع ماجراست
خدایا امروز مامان با یه لبخند عمیق و خبر خوب بیاد خونه؟ میشه امروز به دیروزمون بخندیم و برای مامان تولدت مبارک بخونیم؟
میشه یعنی ...
خواهش میکنم که بشه،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Haniie

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • #4
قلبم عجیب سوخت...
و حال فقط خاکستری از آن مانده...
تمام تمام علاقه ام به آنها جایش را نفرت گرفت...
عجیب اینگونه حسم بهشون تموم شد...
نباشد کسی جای من و نداند این درد چیست...
ما قسم خورده بودیم و حال فقط از تمامش نفرتم مانده...
شاید هنوز هم نفهمیده باشند که چه کرده اند اما من دیگر مهری از آنها در دل ندارم...
جزایش فقط با خدا...
 

Haniie

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,105
پسندها
10,924
امتیازها
38,673
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #5
حس بد یه سری چیزا همیشه یه گوشه ی ذهن ادم میمونه و غم میشه و غصه میشه و حال خوب ادمو میگیره و ادمو معذب میکنه و پر غصه
امشب عجیب‌ حالم بده و این برای خودمم جای تعجب داره که چرا اصلا
یا چطور
کاش بشه یادم بره ...
به وقت نوزده اذر نود و هفتش
 
امضا : Haniie
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا