بیست و پنجمین روز از تیر نود و هفت
اینکه من بگم دارم با همه توانم جلوی احساساتم ُ میگیرم دروغ نیست
الان از اون وقتایی ِ که تو حماقت خودم موندمـ
من میدونمـ راهم اشتباه بوده و اینکه بخاطر این اشتباه دارم غصه میخورم بیشتر بهمم میریزه
کاش یکی بود که در ِ ذهنمو میبست و بزرگ روش مینوشت تا اطلاع ثانوی فکر کردن های بی مورد تعطیل
یا یکی بود که به جای من فکر میکرد و منُ از دست این همه فکـر احمقانه نجات می داد
از خودم ناراحتم که بخاطر چیزای بی مورد و اشتباه ناراحتمـ
الـان یکی ُ نیاز دارمـ که دستم ُ محکم فشار بده و سرم ُ به شونشتکیه بده و بهم میگه میگذره .. خیلی زود آفرین بخاطر این تصمیمت