- ارسالیها
- 5,003
- پسندها
- 14,159
- امتیازها
- 54,473
- مدالها
- 24
- سن
- 30
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
ویگلاف همراه پدر و مادر و دوازده برادر بوگندویش در کلبهای کوچک زندگی میکرد. زمستان بود و برف و بوران همه جا را پوشانده بود که صدای تقتق در بلند شد. اما چه کسی پشت در بود؟ خوانندهای دورهگرد که از سرما دندانهایش به هم میخورد! ولی خانهای که ۱۵ نفر در آن زندگی میکنند، جایی برای مهمان تازه ندارد! اینطوری شد که مرد دورهگرد چند ماهی تا پایان فصل سرما مهمان طویله شد. از آنجایی که ویگلاف مثل پدر و برادرانش خشن و دعوایی نبود، هر شب به سراغ مرد دورهگرد میرفت تا او برایش قصههایی از اژدهای غولپیکر بگوید. پسرک دلش نمیآمد حتی به یک سوسک صدمه بزند، اما عاشق قهرمانان قوی قصهها بود. هرچند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش