- ارسالیها
- 3,499
- پسندها
- 27,922
- امتیازها
- 58,173
- مدالها
- 27
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #1
یک بار توی تختخواب یکی از دوستانم یک مار گذاشتم. خیلی مهم است. قضیه مربوط به خیلی وقت پیش است. واقعا خیلی خنده دار بود دست کم من اینطور فکر می کردم و همین طور چند تا از دوستانم. اجازه بدهید تا صحنه ماجرا را برایتان توصیف کنم.
ماجرا در خلال یک اردوی تابستانی مربوط به انتصاب کارکنان در منطقه «هیل کانتری» تگزاس اتفاق افتاد. چند نفر از ما کسل شده بودیم و در مورد اینکه در فرصت موجود چه کاری می شد انجام داد بحث می کردیم. درست در همان وقت، یکی از ساکنان اردوگاه دوان دوان آمد تا با ماری که کشته بود، خودنمائی کند. آن مار سمی نبود و به دست گرفتنش هم بی خطربود.
مار را به نشانه تحسین بالا گرفتیم. آن مرد که به حد کافی مورد تعریف و تمجید قرار گرفته بود مغرورانه لبخند می زد. همان موقع بود که قضیه پیش...
ماجرا در خلال یک اردوی تابستانی مربوط به انتصاب کارکنان در منطقه «هیل کانتری» تگزاس اتفاق افتاد. چند نفر از ما کسل شده بودیم و در مورد اینکه در فرصت موجود چه کاری می شد انجام داد بحث می کردیم. درست در همان وقت، یکی از ساکنان اردوگاه دوان دوان آمد تا با ماری که کشته بود، خودنمائی کند. آن مار سمی نبود و به دست گرفتنش هم بی خطربود.
مار را به نشانه تحسین بالا گرفتیم. آن مرد که به حد کافی مورد تعریف و تمجید قرار گرفته بود مغرورانه لبخند می زد. همان موقع بود که قضیه پیش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.