داستان داستان فارسی | بی‌خانمان اوزاکای

  • نویسنده موضوع Amin
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 42
  • کاربران تگ شده هیچ

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,414
پسندها
45,938
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
من در اوزاکای ژاپن زندگی می کنم و اغلب صبح ها برای رفتن به محل کار از مترو استفاده می کنم. یک روز که منتظر قطار بودم، متوجه مرد بی خانمانی شدم که در گوشه ای از ایستگاه مترو ایستاده بود و در حال رد شدن مردم با خود غر می زد. او یک فنجان در دست داشت که مردم پول داخلش می انداختند . زنی چاق از کنار مرد بی خانمان رد شد و من به وضوح شنیدم که او گفت: "خوک". وای با خودم فکر کردم این مرد بی خانمان به مردم توهین می کند و هنوز هم انتظار دارد به او پول بدهند؟

سپس یک تاجر بلند قد از آنجا گذشت و مرد بی خانمان زمزمه کرد: "انسان". انسان؟ من نمی توانستم با آن بحث کنم. معلوم است که او انسان بود.

روز بعد، زود به ایستگاه مترو رسیدم و بیشتر وقت داشتم، بنابراین تصمیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin

Amin

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
12,414
پسندها
45,938
امتیازها
96,903
مدال‌ها
146
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #2
من بارها مرد بی خانمان را مشاهده کردم و شروع کردم به فکر کردن که نظریه من درست است. من اغلب شنیدم که او مردم را با کلماتی مانند "خرگوش" یا "پیاز" یا "گوسفند" یا "گوجه فرنگی" صدا می کرد. یک روز کنجکاوی مرا تحت تأثیر قرار داد و تصمیم گرفتم بپرسم چه خبر است. همینطور که به سمتش رفتم نگاهی به من کرد و گفت: نان. مقداری پول در فنجانش انداختم و از او پرسیدم که آیا نوعی توانایی روانی دارد؟ مرد بی خانمان لبخندی زد و گفت: "بله، واقعاً. من یک توانایی روانی دارم. این توانایی است که سال ها پیش به دست آوردم. اما آن چیزی نیست که شما ممکن است داشته باشید.

من نمی توانم آینده را بگویم یا ذهن ها را بخوانم یا هر چیز دیگری.» با اشتیاق پرسیدم: «پس توانایی شما چیست؟» گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin
عقب
بالا