نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

داستان داستان فارسی | مسئول جدید پخش پیتزا

  • نویسنده موضوع Amin~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 81
  • کاربران تگ شده هیچ

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
مدتی میشه که مسئول پخش پیتزا برای یک پیتزا فروشی محلی شدم. شاید یک هفته باشه، تو این یک هفته رئیسم اونقدر منو ترسونده از اینکه هیچوقت نباید پیتزاهارو برگردونم و باید هرطور شده سفارشو به مشتری برسونم. این شده برام کابوس و از اونجایی که به این کار نیاز دارم حتی مجبورم تا شب بمونم و پیتزا برسونم! امشب یک ادرس دیگه دارم. سوار موتور شدم و پیتزاهارو گذاشتم پشت موتور و به سمت ادرس رفتم. دیگه تقریبا داشتم از شهر دور میشدم اما مهم نبود تا اینکه به ادرس رسیدم.

• ادرس یه خونه ی قدیمی بود. چوبی و وسط یک محوطه ی خالی و خاکی.. به اطرافم نگاه کردم، کسی نبود. حتی نور خونه هم روشن نبود. کاملا تاریک! از موتور پیاده شدم پیتزاهارو برداشتم و رفتم سمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin~

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
• کمی رومو برگردوندم به سمت راست تا ببینم اون ور چه خبره که دیدم یه صورت سیاه ولی با دو چشم سفید و بزرگ داره از گوشه ی پنجره از لای پرده منو نگاه میکنه. به وضوح متوجه این صورت بودم! کمی نگاهش کردم و از ترس رومو برگردوندم. ولی متوجه بودم که داره هنوز منو نگاه میکنه. اروم پیتزاهارو تو دستم فشار دادم و سوار موتور شدم ولی تا امدم گاز بدم و برم موتور روشن نمیشد.. اونقدر استرس و ترس تو وجودم بود که نمیتونستم درست فکر کنم. پیتزاهارو انداختو تو مسیر دویدم. موتورو و پیتزاهارو همونجا گذاشتم و فقط فرار کردم. کمی که از خونه دور شدم به خودم گفتم پس موتور چی! تمام دارایی منه. اما هرچی فکر کردم دیدم نمیتونم برگردم. حتی نمیتونستم برگردم و به عقب نگاه کنم ولی یه نفس عمیق کشیدم و وسط جاده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin~
عقب
بالا