- ارسالیها
- 5,003
- پسندها
- 14,159
- امتیازها
- 54,473
- مدالها
- 24
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
در یک تعطیلات بهاری، زندگی امیلیا آلبرایت برای همیشه تغییر میکند.امیلیا دلش میخواهد مثل همهی همکلاسیهایش، تعطیلات را در فلوریدا باشد و خوش بگذراند اما پدرش که استاد ادبیاتی بداخلاق است، حوصلهی فلوریدا را ندارد. او که در خانه تنها مانده است به کارگاه سفالگری میرود و آنجا با کیسی آشنا میشود.یک روز کیسی زنی را به او نشان میدهد و میگوید که این زن نشانهای است از طرف مادر امیلیا که ده سال پیش بهدلیل سرطان فوت کرده. آنها به جستوجوی این علامت میروند و در این راه چیزهای زیادی میفهمند...