قاتل قاتل | برندا آن اسپنسر

[Amin~]

“برندا آن اسپنسر” ۳ آوریل سال ۱۹۶۲ در سن دیگو، کالیفرنیا به دنیا اومد. وقتی برندا توی سن کمی بوده پدر و مادرش از هم جدا میشن و سرپرستی برندا رو پدرش “والاس اسپنسر” به عهده میگیره.
والاس یه مرد خشن و الکلی بوده که شغل با در آمد خیلی بالا نداشته و برندا رو میبره توی یه خونه که هیچ اسباب و اساسیه ای توش نبوده و فقط یک خونه خالی بوده، و حتی برندا واسه خودش اتاق هم نداشته و با والاس توی یه اتاق و روی یه تشک میخوابیدن که این مسئله بعدها توسط مادر برندا هم تایید شد.

 

[Amin~]

مادر برندا بعد از این که والاس سرپرستی برندا رو میگیره کلا بیخیالش میشه و جوری رفتار میکنه انگار بچه ای نداره و میره یک زندگی دوباره رو شروع میکنه، و والاس هم هیچ مراقبت خاصی از برندا نمیکرده و خیلی باهاش خشن رفتار میکرده و کتکش میزده، بعدها برندا اعتراف می‌کنه که والاس بهش دست رازی هم میکرده اما چون این اعتراف رو ده ها سال بعد از دست درازی کرده هیچ مدرکی براش پیدا نشده و والاس هم منکر شده و گفته برندا دروغ میگه.

 

[Amin~]

برندا توی سن ۱۵ سالگی به الکل و ماریجوانا معتاد میشه و دچار افسردگی خیلی شدید میشه، در حدی که به یکی از همکلاسی هاش میگه میخوام خودکشی کنم و همکلاسیش به والاس زنگ میزنه و میگه دخترت افسردگی داره و قصد خودکشی داره، اما والاس بهش برمیخوره و میگه هیچکس توی خانواده ما افسردگی نداره و گوشی رو قطع می‌کنه.

 

[Amin~]

برندا چندین بار دست به خودکشی میزنه اما هردفعه ناموفق بوده، تا وقتی که خسته میشه و میره با پدرش والاس در مورد این مسئله صحبت می‌کنه اما والاس باز هم اقدامی انجام نمیده، برندا وضعیت تحصیلیش به شدت افت می‌کنه و بخاطر افسردگی و حال بد به والاس میگه دیگه نمیخواد بره مدرسه و حوصله نداره و والاس هم که کلا به برندا ذره ای اهمیت نمیداده سریعا قبول میکنه.

 

[Amin~]

همه چیز همینطوری پیش میره تا کریسمس که برندای ۱۶ ساله از والاس می‌خواد برای کادوی کریسمس واسش یه رادیو بخره، والاس قبول می‌کنه اما شب کریسمس وقتی برندا کادوش رو باز می‌کنه، می‌بینه رادیویی در کار نیست و والاس براش اسلحه خریده. بعدها والاس میگه که من همیشه با برندا میرفتم به شکار و اون با ذوق من و تماشا میکرد برای همین فکر کردم وقتشه برندا هم شکار رو شروع کنه. اما برندا میگه این دروغه و حس میکنه والاس این اسلحه رو براش خریده تا باهاش خودکشی کنه، میگه که وقتی والاس اون تفنگ و بهم داد تنها فکر و ذکرم این بود که خودم رو باهاش بکشم یا نه، چون دیگه بهونه ای نداشتم که بگم خودکشیم بخاطرش ناموفق میشه و ابزار خودکشی صددرصد موفق رو داشتم.

 

[Amin~]

برندا و والاس باهم میرن شکار و به طرز عجیبی برندا شروع میکنه برای اولین بار به چیزی علاقه نشون دادن، اونقدر توی شکار ماهر میشه که میتونسته پرنده های درحال پرواز و از توی اسمون با تفنگ بزنه.
یک روز برندا به مدرسه میره و به همکلاسی هاش میگه که میخواد یه کار بزرگ انجام بده که توی کل تلویزیون ها نشونش بدن، و متاسفانه یک هفته بعد این کار رو انجام میده.
صبح روز ۲۹ ژانویه ۱۹۷۹، بچه های مدرسه‌ی ابتدایی گروور کلیولند از اتوبوس مدرسه‌شون پیاده شدن و بیرون دروازه ها صف کشیدن تا مدیر درهای مدرسه رو براشون باز کنه، که صدای گلوله بلند میشه و یه گلوله میخوره به کف دست یکی از بچه ها.
برندا اسپنسر، از اون سر خیابون پنجره‌ی اتاقش رو باز کرده بوده و داشته از پنجره به بچه ها...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Amin~]

برندا بدون این که مکث بکنه به مدرسه بی وقفه شلیک می‌کنه و کلی از بچه هارو زخمی می‌کنه و پلیس سریعا به صحنه جرم میرسه و برندا حتی یکی از پلیس هارو هم مجروح می‌کنه.
وقتی پلیس بهش میگه تسلیم شه و بیرون بیاد میگه اگر مجبورش کنن بیرون بیاد یا وارد خونه بشن به هرکسی که جلوی چشمش ببینه شلیک می‌کنه و قصد نداره حمله به مدرسه رو هم متوقف کنه.

 

[Amin~]

برندا به مدت ۲۰ دقیقه بی‌وقفه به مدرسه شلیک می‌کنه، ۱۶ راند ۳۰ گلوله ای شلیک می‌کنه و توی همین مدت پلیس بچه هارو از حیاط پشتی رد می‌کنه و همشون رو سوار یه اتوبوس می‌کنه و به خونشون میفرسته، و یک تراکتور بزرگ بین خونه برندا و مدرسه قرار میگیره و راه شلیک به مدرسه رو مسدود می‌کنه.
بالاخره، یکی از پلیس ها یه چیزی میگه که برندا تسلیم میشه. برندا میگه “گشنمه” و پلیس میگه که اگر بیای بیرون میبریمت غذا بخوری، برندا هم میگه اگر من رو ببرید برگر کینگ از خونه میام بیرون و پلیس موافقت می‌کنه و بالاخره برندا شلیک کردن رو متوقف می‌کنه و از خونه بیرون میاد.
پلیس ها کاملا از دیدن برندا شوکه شدن، چون برندا یه دختر ۱۶ ساله تقریبا نحیف بوده که هیچ احساسی از خودش نشون...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Amin~]

پلیس از برندا میپرسه چرا این کار رو کردی؟ و برندا در جواب میگه “چون از دوشنبه ها متنفرم”. این جواب اونقدر عجیب بوده که هنوزم که هنوزه جمله‌ی “I don’t like mondays” توی مکالمه های مردم زیاد استفاده میشه و ازش چندین آهنگ نوشته شده، و پلیس ها گیج بودن و متوجه نمیشدن چطوری یک نفر ممکنه بخاطر این که از دوشنبه ها متنفره تصمیم بگیره به سمت یه مدرسه ابتدایی شلیک بکنه و ۶ کودک و ۱ پلیس رو مجروح کنه و ۲ بزرگسال رو به قتل برسونه.

 

[Amin~]

وکیل های برندا سعی میکنن ثابت کنن که برندا به جنون مبتلاست اما نمیتونن این کار رو بکنن و در نهایت برندا رو ۱ سال توی زندان نگه میدارن تا ۱۸ سالش بشه و براش دادگاه برگزار کنن، برندا به جرم هاش اعتراف می‌کنه و دادگاه سریع تصمیم خودش رو میگیره و برندا رو به حبس ابد با امکان درخواست آزادی مشروط محکوم می‌کنه. برندا الان ۶۰ سالشه و توی زندان زنان کالیفرنیاست، بارها با بهانه ها و متودهای مختلف سعی کرده آزادی مشروط بگیره اما هیچوقت موفق نشده.

منبع: Redrum