داستان داستان فارسی | همزاد بد

  • نویسنده موضوع -Aras
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 24
  • کاربران تگ شده هیچ

-Aras

مدیر بازنشسته تالار وحشت + خانواده و زندگی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
12/7/21
ارسالی‌ها
4,076
پسندها
36,100
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
من پدر نظامی هستم و اون موقع توی خونه سازمانی زندگی می کردیم. همه چی از اون جایی شروع شد که من ی جعبه از کاشان خریدم و این جعبه این شکلی بود که چفت جعبه رو که باز می کردی ی جادوگر شروع میکرد به خندیدن و ... چشماش روشن میشد.

ی شب که خواب بودم، دیدم صداش میاد و تا بیدار شدم صدای خنده قطع شد و فقط چشمای جادوگره روشن بود و بلند شدم و در جعبه رو بستم. خواستم برم دستشویی (دستشویی انتهای راهرو دست راست بود و از جلوی آشپزخونه رد میشد) که دیدم جلوی آشپزخونه دوتا حالت سُم مانند روی زمین با قد و موهای بلند مشکی وایساده که منم عقب عقب رفتم و انگار لال شده بودم و نمیتونستم داد بزنم و برگشتم توی رخت خواب و فردا برای خانواده تعریف کردم که دیگه قرآن گذاشتن بالا سرم.

دیگه چیزی نشد تا همین 4سال پیش که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا