- تاریخ ثبتنام
- 21/5/19
- ارسالیها
- 5,526
- پسندها
- 14,638
- امتیازها
- 54,473
- مدالها
- 24
- سن
- 31
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
چند روز بیشتر به تولد آمارا نمانده و او فقط یک هدیه از پدر و مادرش میخواهد؛ به هارلم نیویورک برود و خانوادهی پدری و خانهی کودکی او را ببیند.
ولی نیویورک با تصویری که آمارا در ذهنش ساخته خیلی فرق دارد. خیابانهای نیویورک پررفتوآمدند، مترو پیچدرپیچ و گیجکننده است و پیادهروها باریکاند. پدرش هم آنقدر سرگرم کار است که نمیتواند کنـارش باشد.
آمارا باز هم دست از پرسوجو برنمیدارد، جستوجومیکند و چیزهای بیشتری دربارهی هارلم، پدرش و گذشتهی خانوادهاش یاد میگیرد و میداند خیلی چیزهاست که او را با خانوادهاش، گذشتهاش و همچنین پدرش پیوند میدهد.
آخرین ویرایش