- ارسالیها
- 5,137
- پسندها
- 14,372
- امتیازها
- 54,473
- مدالها
- 24
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1

هابوی سیزدهساله به خاطر داشتن چشمهای روشن، موهای زرد و پوست سفید، همیشه با دیگران فرق داشته. پوست او نه مثل افراد خانوادهاش قهوهای است، نه مثل سفیدپوستهایی است که برای فتح کوه کلیمانجارو به آنجا میآیند؛ بلکه از آن پوستهایی است که زیر آفتاب خیلی سریع میسوزد و او را مجبور میکند تا همیشه در دل سایهها مخفی شود. از آن پوستهایی که باعث میشود بچههای مدرسه او را پسر شبحی صدا کنند.
اما آصو، خواهر عزیز او، پسر طلایی صدایش میکند. او تنها عضو خانواده است که هابو را دوست دارد. دو برادر بزرگتر هابو او را دست میاندازند، مادرش بهسختی میتواند به او نگاه کند و پدرش که نتوانسته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.