- ارسالیها
- 2,801
- پسندها
- 9,519
- امتیازها
- 33,973
- مدالها
- 30
- نویسنده موضوع
- مدیرکل
- #1
یک روز که لیلا داشت در ساحل قدم میزد و باد توی موهایش میوزید و خورشید بر صورتش میتابید، داشت به قایقهای کوچک روی موج دریا نگاه میکرد که ناگهان یک چیز لیز زیر پایش حس کرد.

اون یک ماهی تقرهای بود که داشت روی شنهای ساحل تکان میخورد! ماهیهای کوچولو نباید توی ساحل باشن! برای همین لیلا با دستهای کوچکش ماهی رو برداشت و اون رو خیلی آروم توی دریا گذاشت!

ماهی کوچولو که خیلی خوشحال بود، قبل از این که شنا کنه و پیش خانوادهاش بره، سرش رو مثل یک حباب از آب بیرون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش