متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

داستان کودکانه داستان کودکانه ملکه برفی

  • نویسنده موضوع YEGANEH SALIMI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 39
  • کاربران تگ شده هیچ

YEGANEH SALIMI

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
19
 
ارسالی‌ها
2,797
پسندها
9,377
امتیازها
33,973
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
روزی روزگاری در یک سرزمین بزرگ که پوشیده از برف بود، پسر جوانی به نام کای و بهترین دوستش، دختری به نام گردا در یک روستای دلنشین، با مناظر پوشیده از برف و یخ زندگی می‌کردن. کای و گردا روزهاشون رو با بازی کردن و رویاپردازی با همدیگه می‌گذروندن و دوستیشون مثل آفتاب زمستانی گرم و پاک بود.
اما در یکی از این روزها، ملکه برفی که خیلی بدجنس و فریبکار بود، روستای زیبای اونا رو با یک جادوی سرد و یخی، طلسم کرد. در یکی از همین روزها، وقتی که کای داشت از پنجره‌‌ی اتاقش به بیرون نگاه می‌کرد، یک دونه‌ی برف در آسمان دید که در زیر نور آفتاب می‌درخشید. بی‌خبر از این که این دانه‌ی برف، جادوی ملکه‌ی بدجنسه، کای به سمت اون رفت. ناگهان دونه‌ی برف روی قلب کای فرود اومد و قلب اونو سرد و خالی از عشق کرد.
قلب گرم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEGANEH SALIMI
عقب
بالا