- ارسالیها
- 2,797
- پسندها
- 9,378
- امتیازها
- 33,973
- مدالها
- 30
- نویسنده موضوع
- مدیرکل
- #1
دوستای عزیزم، امروز میخوام قصه موسیقیدانان برمن رو براتون تعریف کنم.
روزی روزگاری مردی بود که یک الاغ داشت. الاغ او سالها گونیهای سنگین ذرت رو براش حمل کرده بود. بله بچه ها! اون واقعاً یک الاغ وفادار بود!
اما الاغ که پیر و ضعیف شد، دیگر نمیتونست مثل قبل کار بکنه! پس صاحبش با خودش فکر کرد:
باید این الاغ رو نگه دارم یا اونو رها کنم؟
الاغ که احساس خطر کرده بود، از مزرعه فرار کرد و تصمیم گرفت به شهر برمن بره! اون با خودش گفت:
آره! من حتما اونجا یک موسیقیدان بزرگ میشم!
الاغ سفر خودش رو آغاز کرد. راه افتاد و رفت تا به سگی رسید که روی جاده دراز...
روزی روزگاری مردی بود که یک الاغ داشت. الاغ او سالها گونیهای سنگین ذرت رو براش حمل کرده بود. بله بچه ها! اون واقعاً یک الاغ وفادار بود!
اما الاغ که پیر و ضعیف شد، دیگر نمیتونست مثل قبل کار بکنه! پس صاحبش با خودش فکر کرد:
باید این الاغ رو نگه دارم یا اونو رها کنم؟
الاغ که احساس خطر کرده بود، از مزرعه فرار کرد و تصمیم گرفت به شهر برمن بره! اون با خودش گفت:
آره! من حتما اونجا یک موسیقیدان بزرگ میشم!
الاغ سفر خودش رو آغاز کرد. راه افتاد و رفت تا به سگی رسید که روی جاده دراز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.