متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

داستان کودکانه داستان کودک پینوکیو

  • نویسنده موضوع AROHI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 95
  • کاربران تگ شده هیچ

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,920
پسندها
22,884
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #1

قصه پینوکیو​

روزی روزگار ی ، نجار پیری به نام ژپتو زندگی می کرد که آرزو داشت پسری داشته باشد . روزی او یک عروسک خیمه شب بازی ساخت و اسم او را پینوکیو گذاشت . پیرمرد در دلش آرزو می کرد که ای کاش این عروسک یک پسر بچه واقعی بود . در همان شب یک پری مهربان به کارگاه نجاری ژپتو پیر آمد و تصمیم گرفت تا آرزوی او را برآورده سازد .
او با چوب دستی طلائی خود به آن عروسک چوبی زد و دستور داد تا آن عروسک جان بگیرد و در یک چشم به هم زدن پینوکیو جان گرفت . پری مهربان به پینوکیو گفت : اگر تو پسر شجاع ،تگو و فداکاری باشی ، روزی تو یک پسر واقعی خواهی شد . سپس پری رو به جیرجیرک روی تاقچه که اسمش جیمینی بود کرد و گفت از این به بعد تو باید مواظب رفتار پینوکیو باشی و به او خیلی چیزها یاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : AROHI
عقب
بالا