متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

داستان کودکانه داستان کودکانه عینک مامان بزرگ

  • نویسنده موضوع AROHI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 477
  • کاربران تگ شده هیچ

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,928
پسندها
22,940
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #1

داستان کودکانه عینک مادربزرگ​


grandmas-glasses-story-1

مامانبزرگ لیلی همیشه عینکش رو گم میکرد!
مامانبزرگ که بدون عینکش، هیچ جا رو نمیتونه ببینه، میگه:
یعنی عینکمو کجا گذاشتم؟!
grandmas-glasses-story-2

برای همین مامان‌بزرگ به لیلی نیاز داره که بهش کمک کنه!
grandmas-glasses-story-3

بعضی وقتا عینک مامان‌بزرگ توی دستشوییه! یا روی تخت! بعضی وقتا هم روی سرشه!
اینجور وقتا لیلی میگه:
مامانبزرگ! اوناهاش! عینکت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AROHI
عقب
بالا