- تاریخ ثبتنام
- 26/1/22
- ارسالیها
- 9,021
- پسندها
- 28,794
- امتیازها
- 89,374
- مدالها
- 46
سطح
30
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
سناریو
دی ماه ۱۳۲۰ بود که اون اتفاق افتاد. بچهها پشتهم گم میشدن و ما هم هرچی میگشتیم نمیتونستیم پیداشون کنیم و هر روز نا امیدتر میشدیم. تا اینکه یه شب سرد زمستونی پسرم در خونه رو زد. وقتی تو اون حال دیدمش و جریانو برام تعریف کرد، بردمش پیش آجان. آجان ابله حرف پسرمو باور نکرد. منم چندتا از مردم ده رو برداشتم که برم ببینم تو خونۀ اون زنیکۀ شیطانصفت چه خبره و حقشو بذارم کف دستش. از شمام خواهش میکنم به خاطر بچههاتونم شده، با من بیاین.
دی ماه ۱۳۲۰ بود که اون اتفاق افتاد. بچهها پشتهم گم میشدن و ما هم هرچی میگشتیم نمیتونستیم پیداشون کنیم و هر روز نا امیدتر میشدیم. تا اینکه یه شب سرد زمستونی پسرم در خونه رو زد. وقتی تو اون حال دیدمش و جریانو برام تعریف کرد، بردمش پیش آجان. آجان ابله حرف پسرمو باور نکرد. منم چندتا از مردم ده رو برداشتم که برم ببینم تو خونۀ اون زنیکۀ شیطانصفت چه خبره و حقشو بذارم کف دستش. از شمام خواهش میکنم به خاطر بچههاتونم شده، با من بیاین.