«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

جدال اساطیر و مدیر بعد میانه

  • نویسنده موضوع پرینز
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 99
  • کاربران تگ شده هیچ

پرینز

پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
سطح
21
 
ارسالی‌ها
5,003
پسندها
14,159
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
به نام خالق رویا و خیال

سلام خدمت یک رمانی های عزیز
امیدوارم خوب باشید
آره دارین درست می خونین جدال اساطیر با مدیر بعد میانه
شاید بگین که بابا اساطیر فقط یه مشت افسانه هستن
ولی برای من پرینز نوچی ماجرا جور دیگه ای رقم خورد
جوری که هر شب من با یکی لز این اساطیر یا موجودات درگیر بودم
خدای برای هیچکدومتون نیاره
من در این تاپیت هر دفعه مواجهه‌ام با یکی از اونا رو براتون می نویسم
با پرینز نوچی همراه باشید
:sugarwarez-010::sugarwarez-016:
 
امضا : پرینز

پرینز

پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
سطح
21
 
ارسالی‌ها
5,003
پسندها
14,159
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
خب میریم سراغ اولین مواجه که در این مواجهه من با ثور و زئوس مواجه شدم. برو بریم
مواجهه اول: زئوس و ثور

توی یه تالار بودم که از سنگ سفید ساخته شده بود و گلدونایی پر از رز سرخ دور تا دور تالار گذاشته بودم یهو صدای یه بحث شنیدم جلو رفتم و از چند پله ای که جلوم بود بالا رفتم و وارد یه اتاق شدم که کفت اتاق با یه فرش به رنگ سفید فرش شده بود و دوتا مبل به رنگ عسلی رو به روی هم گذاشته بودن و یه میز وسطش بود که یه ظرف میوه و یه پارچ آبمیوه روش گذاشته بودن با وسایل پزیرایی یهو نگاهم از میز به اون دونفری که اونجا بودن افتاد خدایا اینا اینجا چکار می کنن؟
زئوس با همون ابهتی که توی عکس بود روی مبل نشسته بود و عصای فاخته نشانش دستش بود
و نفر بعدی ثور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

پرینز

پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
سطح
21
 
ارسالی‌ها
5,003
پسندها
14,159
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
خب میریم سر مواجه دوم که بین من و آپولون و هرمس اتفاق افتاد شاید بدونید که شیطنت هرمس گله گاو آپولون رو از بین برد ولی ساز چنگ به آپولون رسید.
چشمام رو که باز کردم دیدم توی دامنه یه کوه سرسبزم صدای چنگ از دور به گوش می رسید.
به دنبال صدای چنگ راه افتادم تمام کوه رو گل‌های وحشی پوشونده بود و پروانه های توی هوا موج میزدن.
از کوه بالا رفتم تا اینکه به جای مسطحی رسیدم و چشمم به جمال یه مرد خیلی خوشگل و نه تا خانم افتاد که اطراف اون مرد حلقه زده بودن و زیر سایه درخت ها بودن.
مرد خیلی حرفه‌ای چنگ می نواخت‌از قرار معلوم همه اونا خانم ها سحر شده بودن منم انگار داشتم سحر میشدم که با صدای خنده هممون به سمت چشمه‌ای که کمی اون طرفتر بود رفت و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پرینز

پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
سطح
21
 
ارسالی‌ها
5,003
پسندها
14,159
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
خب خب میدونم منتظر بودین میریم سر مواجهه سوم که شاید طرفداران لوکی خوششون بیاد مواجه من با لوکی و هل هست حتما کیدونید که لوکی خدای شر و هل الهه مردگانه و فرزند لوکیه.
چشمام رو که باز کردم دیدم یا خدا توی یه جنگلم که از دور یه درخت بزرگ هم معلومه جنگل خوشکل بود ولی زیادی ساکت بود که هکین منو می ترسوند شروع به جلو رفتن کردم که یهو با صدای خنده مردونه ای ایستادم و به بالای سرم نگاه کردم و مردی لاغر اندام رو دیدم که موهای مشکی خیلی زیبا بود و چشماش برقی از شرازت داشت.
نمی دونم چی شده بود ولی انگار شرارتش منو درگیر کرده بود، نمی دونم چی بود نیمه بد وجودم رو انگار بیدار کرده بود که اومد از درخت پایین بیاد که با مخ سقوط کرد.
یه صدای توی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا