نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

کتاب کتاب | نفرین‌ شده

  • نویسنده موضوع Vana~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 61
  • کاربران تگ شده هیچ

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,187
پسندها
33,783
امتیازها
96,874
مدال‌ها
70
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
نفرین‌شده عنوان رمانی در ژانر وحشت و نوشته‌ی دن پابلوکی است. این کتاب نخستین بار با عنوان اصلی The Stone Child در سال ۲۰۰۹ منتشر شد.

نشر پیدایش رمان نوجوان نفرین‌شده را با ترجمه مهرداد مهدویان از دسته ادبیات وحشت منتشر کرده است. رمان‌های این مجموعه با موضوعات متنوع، خواندنی و پرکشش از نویسندگان و مترجمان مطرح برای آشنایی نوجوانان با ادبیات داستان ایران و جهان انتخاب شده‌اند.
 
امضا : Vana~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,187
پسندها
33,783
امتیازها
96,874
مدال‌ها
70
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #2

از پشت کتاب نفرین‌شده

ادی عاشق داستان‌های ترسناک است و مشغول نقل‌مکان به شهر کوچکی است که زمانی نویسنده‌ مورد علاقه‌اش، ناتنئیل آلمستد در آن زندگی می‌کرده است. نویسنده سیزده سال قبل، بدون هیچ ردپایی، مثل یکی از داستان‌های ترسناک خودش ناپدید می‌شود.

در گیتزوید او موجوداتی عجیب، غیرواقعی و ترسناک می‌بیند که فقط در کتاب‌های آلمستد وجود دارند. ولی این هیولاها چطور از کتاب‌ها به دنیای واقعی آمده‌اند؟
 
امضا : Vana~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,187
پسندها
33,783
امتیازها
96,874
مدال‌ها
70
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3
طولی نمی‌کشد که ادی متوجه می‌شود باید با کمک دوستان جدیدش، هریس و مگی رمز و راز ناپدید شدن آلمستد را کشف کنند.

آن‌ها باید قبل از این‌که قلم جادویی مادر ادی، دروازه‌ای به جهان هیولاها بگشاید، آلمستد را نجات دهند و کابوس را به پایان برسانند.
 
امضا : Vana~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,187
پسندها
33,783
امتیازها
96,874
مدال‌ها
70
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #4

گزیده‌ای از کتاب نفرین‌شده

استیشن آبی رنگ تازه از پیچی تند در جاده گذشته بود که موجودی از درختزار بیرون پرید. ادی اولین کسی بود که آن را دید؛ لکه‌ای موی سیاه با چهار دست و پای لاغر و بلند! آن موجود با چشم‌هایی به رنگ قرمز و حاشیه‌ای زردرنگ و دهانی باز پر از دندان‌های تیز به او نگاه کرد.
 
امضا : Vana~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
13,187
پسندها
33,783
امتیازها
96,874
مدال‌ها
70
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #5
از صندلی عقب فریاد کشید: «مراقب باشید!»

پدر ادی پایش را روی پدال ترمز گذاشت. خودرو شروع به لیز خوردن کرد و چرخ‌هایش جیغ کشید. ادی با اینکه کمربند ایمنی‌اش را بسته بود، حس کرد به جلو پرتاب می‌شود؛ در حالی که چند کارتن که روی صندلی عقب بودند کنارش کف خودرو ولو شدند.
منبع:پیدایش
 
امضا : Vana~

موضوعات مشابه

عقب
بالا