نه پدرش به دلیل قدرتمندی که دارد، و نه مادرش به دلیل جذابیتی که دارد، به او توجه میکنند. این عزلت بیش از حد، سیرسه را به سوی انسانها جذب میکند و او را به کشف یک قدرت ممنوعه و ممنوع از خدایان، یعنی جادوگری، سوق میدهد.
قدرت جادویی که سیرسه کشف میکند، قادر است رقیبان را به هیولا تبدیل کند و خدایان را به وحشت بیندازد. عشقی که سیرسه به طلسم تاریکی پیدا میکند، باعث میشود زئوس، خدای بالاخره خشمگین و وحشتزده شود. به همین دلیل، سیرسه به جزیرهای دورافتاده تبعید میشود.