- ارسالیها
- 13,897
- پسندها
- 49,662
- امتیازها
- 96,908
- مدالها
- 161
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
پرونده ی امشب ده سال پیش تو مازندران اتفاق افتاد که راجع به یه عده پسرا هستن که یکمی کلهشون هوا داشته و شاخ بودن اصطلاحا.
این چند نفر از پسرا،میان دوستاشون رو متقاعد میکنن که باهم برن دعوا.
با یه گروه دیگه ای قول و قرار میکنن که فُلان روز،تو این ساعت و این مکان،بیابد دعوا .
(ببینید این یه دعوای الکی سر هیچی بوده که یهویی بزرگ شد و خیلیا رو درگیر کرد).
وقتی گروه الف داشتن میرفتن به این مکان،با خودشون اسلحه،چاقو،اسپری فلفل.پنجه بوکس و قمه و هرچیزی که فکرشو بکنید یا خودشون بردن.
وقتی شروع کردن به دعوا میکنن،سر دسته ی یه گروه با سر دسته ی گروه دیگه دست به یقه میشن و دعوا میفتن به معنای واقعی کلمه .
این چند نفر از پسرا،میان دوستاشون رو متقاعد میکنن که باهم برن دعوا.
با یه گروه دیگه ای قول و قرار میکنن که فُلان روز،تو این ساعت و این مکان،بیابد دعوا .
(ببینید این یه دعوای الکی سر هیچی بوده که یهویی بزرگ شد و خیلیا رو درگیر کرد).
وقتی گروه الف داشتن میرفتن به این مکان،با خودشون اسلحه،چاقو،اسپری فلفل.پنجه بوکس و قمه و هرچیزی که فکرشو بکنید یا خودشون بردن.
وقتی شروع کردن به دعوا میکنن،سر دسته ی یه گروه با سر دسته ی گروه دیگه دست به یقه میشن و دعوا میفتن به معنای واقعی کلمه .