کتاب کتاب | شهر‌های کاغذی

وانیا؛

سرپرست تالار عمومی + کاربر قابل احترام
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
12,214
پسندها
32,561
امتیازها
96,874
مدال‌ها
66
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
کتاب «شهر‌های کاغذی» با عنوان انگلیسی «Paper Towns» اثر نویسنده، بلاگر و آموزگار سرشناس آمریکایی‌تبار، جان گرین است که اولین بار سال ۲۰۰۸ منتشر شد. این کتاب معمایی به موضوعات خودشناسی، دوستی و دنبال کردن ماجراجویی می‌پردازد و با نوجوانانی که مسیرهای رشد و خودشناسی خود را طی می‌کنند طنین‌انداز می‌شود. سبک نوشتاری جذاب جان گرین و شخصیت‌های مرتبط، داستان را برای خوانندگان جوان قابل ربط و قابل‌دسترس می‌کند و تخیل آن‌ها را جرقه می‌زند و تاثیری ماندگار بر جای می‌گذارد.
 
امضا : وانیا؛

وانیا؛

سرپرست تالار عمومی + کاربر قابل احترام
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
12,214
پسندها
32,561
امتیازها
96,874
مدال‌ها
66
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
این کتاب داستان یک نوجوان معمولی به نام «کوئنتین جاکوبسن» را روایت می‌کند که شیفته‌ی همسایه‌ی مرموز خود، «مارگو راث اشپیگلمن» می‌شود. پس از ناپدید شدن اسرارآمیز مارگو، کوئنتین برای یافتن او وارد ماجراجویی می‌شود و سرنخ‌هایی را که پشت سر گذاشته است دنبال می‌کند. کوئنتین که مصمم است او را پیدا کند، با دوستانش سفری را آغاز می‌کند تا راز را کشف کند و کشف کند که مارگو واقعا کیست. او در طول راه، متوجه می‌شود که مارگو آن کسی نیست که فکر می‌کرده و همین باعث می‌شود که او درک خود را از دیگران و خودش زیر سوال ببرد. او درس‌های ارزشمندی در مورد دوستی، هویت و پیچیدگی‌های ارتباط انسانی می‌آموزد.
 
امضا : وانیا؛

وانیا؛

سرپرست تالار عمومی + کاربر قابل احترام
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
12,214
پسندها
32,561
امتیازها
96,874
مدال‌ها
66
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
نوجوانان به کتاب «تعقیب جک قاتل» علاقه‌ی بسیار زیادی نشان دادند، زیرا این اثر دغدغه‌های نوجوانی را در برمی‌گیرد؛ جستجوی هویت و میل به رهایی از انتظارات اجتماعی.

در قسمتی از کتاب «شهر‌های کاغذی» می‌خوانیم:

«بن شروع کرد به توضیح دادن نقشه‌هایی که کشیده بود تا برای جشن آخر سال یک همراه پیدا کند ولی من فقط نصف حواسم به او بود چون در میان سروصدای دانش‌آموزانی که در راهرو در حال رفت‌وآمد بودند، توانستم صدای مارگو رات اسپیگلمن را بشنوم مارگو به همراه دوست‌پسرش جیس کنار قفسه قفل دارش ایستاده بود. دامن سفیدرنگش تا زانوهایش می‌آمد و یک بلوز آبی به تن داشت. از آن فاصله می‌توانستم ترقوه‌اش را ببینم.
 
امضا : وانیا؛

وانیا؛

سرپرست تالار عمومی + کاربر قابل احترام
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
26/1/22
ارسالی‌ها
12,214
پسندها
32,561
امتیازها
96,874
مدال‌ها
66
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
داشت به چیزی می‌خندید، شانه‌هایش به جلو خم شده بود چشمان درشتش به اطراف می‌چرخید و دهانش کاملا باز بود. اما به نظر می‌رسید به حرف جیس نمی‌خندد؛ چون داشت به جای دیگری نگاه می‌کرد و حواسش به جیس نبود. نگاهش را دنبال کردم تا اینکه به بکا آرینگتون رسیدم که دور یکی از بازیکنان بیسبال طوری می‌گشت انگار آن پسر درخت کریسمس بود و بکا تزئینات دور درخت باوجوداینکه می‌دانستم حواس مارگو به من نیست به او لبخند زدم.»
منبع: دیجی کالا
 
امضا : وانیا؛
عقب
بالا