- تاریخ ثبتنام
- 25/2/22
- ارسالیها
- 1,609
- پسندها
- 2,770
- امتیازها
- 18,473
- مدالها
- 16
سطح
14
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
اولیور و لیلی خیلی دوست داشتن تو باغ پشتی خونهشون وقت بگذرونن. یه جای جادویی بود، پر از درختهای بلند، گلهای رنگارنگ و حشرههای وز وزی. یه بعد از ظهر آفتابی، تصمیم گرفتن باغ رو بگردن و ببینن چه چیزهای شگفتانگیزی میتونن پیدا کنن.
همینطور که از بین علفهای بلند رد میشدن، لیلی یه درخت بلوط بزرگ و قدیمی رو دید. اون با هیجان به درخت اشاره کرد و گفت:
«اولیور، نگاه کن! خیلی بزرگ و قویه!»
اولیور سرش رو به نشونه تایید تکون داد و گفت:
«نمیدونم چند سالشه،»
همینطور که از بین علفهای بلند رد میشدن، لیلی یه درخت بلوط بزرگ و قدیمی رو دید. اون با هیجان به درخت اشاره کرد و گفت:
«اولیور، نگاه کن! خیلی بزرگ و قویه!»
اولیور سرش رو به نشونه تایید تکون داد و گفت:
«نمیدونم چند سالشه،»