نظرسنجی نظرسنجی| نظرسنجی چالش دیالوگ

کدوم دیالوگ بیشتر نظر شما رو جلب کرد؟

  • شماره یک

    رای 2 40.0%
  • شماره دو

    رای 1 20.0%
  • شماره سه

    رای 2 40.0%

  • مجموع رای دهندگان
    5
  • این نظر سنجی بسته خواهد شده .

(Luna)

مدیر تالار وحشت + مدیر تالار سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
2,429
پسندها
13,840
امتیازها
38,673
مدال‌ها
23
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
سلام و خسته نباشید خدمت همه کاربران
چالش دیالوگ در ایام تعطیلات عید برگزار شد، ولی متاسفانه چون انجمن در دسترس نبود و عید و شلوغی‌هاش...تاپیک نظرسنجی یه مقدار دیر زده شد که من از کاربرانی که شرکت کردند عذرخواهی می‌کنم.
و اماااااا موضوع مهم اینه که شما کاربران عزیز می‌خواین به آثار نمره بدین تا نفرات اول تا سوم مشخص بشه.
نظرسنجی تا روز ۲۱ فروردین باز است.

با تشکر مدیریت سرگرمی
مدیران:
(Luna) (Luna)
Mahta~ Mahta~
سرپرست:
MAEIN MAEIN
ارشد:
Mers~ Mers~
 
آخرین ویرایش
امضا : (Luna)

(Luna)

مدیر تالار وحشت + مدیر تالار سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
2,429
پسندها
13,840
امتیازها
38,673
مدال‌ها
23
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
شماره یک
شب، کافه‌ای دنج در یکی از خیابان‌های قدیمی تهران. صدای پیانوی آرامی در فضا پخش می‌شود. بوی قهوه و وانیل در هوا پیچیده. گوشه‌ی دنجی کنار پنجره، آراد و یلدا روبه‌روی هم نشسته‌اند. چشمانشان از نور شمع‌های کوچک روی میز می‌درخشد.
آراد قاشقش را داخل فنجان چرخاند، اما نگاهش از یلدا جدا نمی‌شد.
- می‌دونی؟ هر بار که نگات می‌کنم، حس می‌کنم تمام ساعت‌های دنیا متوقف می‌شن.
یلدا لبخند زد، با آن برق خاصی که همیشه آراد را دیوانه می‌کرد.
- اوه، پس واسه همینه که همیشه دیر می‌رسی؟ چون زمان کنار من متوقف می‌شه؟
آراد خندید.
- نه، اون به خاطر تهرانه، ولی اگه بخوای، می‌تونم تمام ترافیکای این شهر لعنتی رو هم گردن عشق به تو بندازم.
یلدا سرش را تکان داد، انگشتانش را دور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : (Luna)

(Luna)

مدیر تالار وحشت + مدیر تالار سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
2,429
پسندها
13,840
امتیازها
38,673
مدال‌ها
23
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
شماره دو
- ببین عزیز! سیب رو بذاری اونورتر که از آینه مشخص باشه، بهتره!
- سیب روی تو چو در آینه‌ی دل افتاد...‌ ‌.
- بی‌خیال عزیز! بذار کارمونو بکنیم، زیاد تا سال تحویل نمونده!
- عجب سالیست، سالی که با تحویل می‌شود!
- می‌دونم عزیز! عجب سال سالیست امسال! ولی الان اون سبزه رو یه خورده بیشتر هل بده!
- خونه‌ای که تو رو داشته باشه چه نیاز به سبزه؟... خوبه حجاش؟
- آره عزیز!... سبزی این خونه که از شماست، نفرمایید!
- بنشین در بر من یار پری‌چهره‌ی من! تحویل سال نزدیکه!
- عزیز! توی این آخرین تیک‌تاک‌های سال کهنه یه آرزو کن!
- آرزو می‌کنم تا ابد، هر تحویل سالی، آرزو کنم مثل سال کهنه، توی سال جدید هم باز تو یار من باشی و من عزیز تو!
 
امضا : (Luna)

(Luna)

مدیر تالار وحشت + مدیر تالار سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
2,429
پسندها
13,840
امتیازها
38,673
مدال‌ها
23
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
شماره سه
(سفره هفت‌سین، اسفند ۱۳۶۵)


مریم: هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم اولین باری که کنار یه مرد سفره‌ی هفت‌سین می‌چینم، سالی باشه که از هر طرف صدای انفجار میاد.
امیر: و هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم توی یه سال جنگی، کسی هنوز بتونه انقدر قشنگ حرف بزنه.
مریم: قشنگی به حرف نیست، به حال و روز آدماست…
امیر: پس حال و روز تو چطوره؟
مریم: مثل همین سبزه. معلوم نیست قراره ریشه کنه یا بمونه.
امیر: سبزه‌ها همیشه رشد می‌کنن، حتی از بین سنگ و خاکستر. سبزه رو زیر خاک می‌کُشَنِش، ولی باز بیرون میاد، سر بلند و سبز.
مریم: ولی بعضی‌هاشون زیر پوتین له می‌شن.
امیر: بعضی‌هاشونم از دل ویرونه‌ها بیرون میان.
مریم: ولی بعضی سبزه‌ها قبل از این‌که رشد کنن، زیر بمب و خمپاره له می‌شن…...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : (Luna)

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
2
بازدیدها
213
پاسخ‌ها
5
بازدیدها
128
پاسخ‌ها
3
بازدیدها
164
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
172

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 10)

عقب
بالا