- ارسالیها
- 1,794
- پسندها
- 1,614
- امتیازها
- 17,973
- نویسنده موضوع
- #1
رکنا: بیماری قلبی دارم و دکتر همیشه تأکید میکند که نباید بههیچعنوان با فشار عصبی روبهرو شوم.
آن روز غروب خسته و کوفته از محل کار بیرون آمدم. حالم خوب نبود و تصمیم گرفتم با تاکسی به خانه بروم. یک خودروی پراید شخصی ترمز زد و سوار شدم. در بزرگراه، راننده ضبط خودرو را روشن کرد. صدای موسیقی خیلی گوشخراش بود. سرم را جلو بردم و آرام گفتم: «ببخشید، صدای ضبط خودرو را کم کنید.» او خودرو را متوقف کرد و با حالتی خشن درحالیکه چاقوی بزرگی دستش بود، بهسمت صندلی عقب حمله کرد. تهدیدم میکرد که اگر یک کلمه حرف بزنم، به حسابم میرسد. آرام دستم را جلو بردم تا درِ خودرو را باز کنم. داد زد و گفت: «مگر کری و نشنیدی چه گفتم؟ دست از پا خطا کنی، با همین چاقو به حسابت میرسم.» صدای کپکپ قلبم را...
آن روز غروب خسته و کوفته از محل کار بیرون آمدم. حالم خوب نبود و تصمیم گرفتم با تاکسی به خانه بروم. یک خودروی پراید شخصی ترمز زد و سوار شدم. در بزرگراه، راننده ضبط خودرو را روشن کرد. صدای موسیقی خیلی گوشخراش بود. سرم را جلو بردم و آرام گفتم: «ببخشید، صدای ضبط خودرو را کم کنید.» او خودرو را متوقف کرد و با حالتی خشن درحالیکه چاقوی بزرگی دستش بود، بهسمت صندلی عقب حمله کرد. تهدیدم میکرد که اگر یک کلمه حرف بزنم، به حسابم میرسد. آرام دستم را جلو بردم تا درِ خودرو را باز کنم. داد زد و گفت: «مگر کری و نشنیدی چه گفتم؟ دست از پا خطا کنی، با همین چاقو به حسابت میرسم.» صدای کپکپ قلبم را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.