متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متفرقه خانم رازدار

  • نویسنده موضوع KãrMãW
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 483
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

KãrMãW

مدیر بازنشسته
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,313
پسندها
26,629
امتیازها
58,173
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #1
آدمی مفلس و بیچاره و درویش شبی جانب کاشانه خویش آمد و رخسار زن خویش ببوسید و بخندید زنش دید که او خرم و خوشحال تر است از همه شب های دگر سخت در اندیشه فرو رفت و به خود گفت که
این عیش و خوشی بی سببی نیست
لذا روی بدو کرد و بپرسید
سبب چیست که امشب تو چنین لولی و شنگولی و منگولی و دلشاد؟؟
چو شوهر بشنید این سخنان گفت

دریغا که تو زن هستی و زن راز نگه دار نمی باشد زین روی نتوانم به برت راز دل ابراز کنم زانکه مبادا توکنی راز مرا فاش و از این راه شوی مایه رنج و ضرر ما
کرد زن آنقدر اصرار که آن مرد اسرار درون پرده بر افکند و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : KãrMãW
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا